پنجشنبه طور.

صبح مثل همیشه بیدار شدم و یادم آمد لزومی نداشت. پنج شنبه روزی است که برای آدمهای مثل من لزومی ندارد زوود بیدار شوند. بعد خوشحال شدم. خیلی زیاد. خوابیدن را تا نه و نیم به صورت مصنوعی ادامه دادم. یعنی کش دادم. بلند شدم چند ساعت و دیدم کار خاصی انجام نمیدهم. ظهر برگشتم تو رختخواب و خودم رو تو پتو زندانی کردم. "اول درست برنامه ریزی کن چه کارهایی میخواهی انجام بدهی بعد بلند شو."

خلاصه.

پنجشنبه ها اینطوری میشه دیگه.. عوضش فردا یه خروار کار دارم. یکی باید تو زندگی من بررسی کنه ببینه جمعه ها چقدر کار مفید میکنم در حالیکه که در هفته نمیکنم

۳
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان