داستان

کله ظهری تو اتاقم و دراز کشیدم و تند تند مسیج های تبلیغاتی برام میاد و هنوز دلم پیش شاهرخ میرزای کتابخونه مونده! همون که اگه تو تاریخا یادتون باشه شاهزاده ی افشاری بود و نمی دید. تمام وقتم شده داستان! همین الان صدای حسین وی داستان شب تو گوشمه.
۱ ۱
پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۰۲ ارديبهشت ۱۷:۴۹
عه چه جالب شما هم تاریخ می خونین؟؟

پاسخ :

کتاب نادر ابراهیمیه. داستانیه و خودم انتخابش کردم:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان