Hidden best qualities

دیشب فکر کردم من هم هیچ وقت ادمهای خیلی واضحا مهربونو دوست نداشتم دوست داشتم مهربونی رو خودم پیدا کنم توشون!
۱ ۲

آرامش!

نصف شب تو ماشین نشسته بودیم. داشتم از کوچه ی تاریک و سرد به پنجره های اتاقم و آرامشی که تویشان بجا مانده نگاه میکردم.

زمین همون زمینه! فقط تا الان نزدیک 300  بار لرزیده!


۲

خاک ها و قدرتشان

زلزله ؟
نفهمیدم کی اومد
جالبه 27 پس لرزه با یکی اصلی.
۱ ۱

چیزی که بغل میزنم میبرم راه های دور

پیام داد گفت از نقاشی خوشت میاد؟

گفتم اره ولی بلدش نیستم!

بعد پاشدم چراغو روشن کردم.

نقاشی چیزیه که اگه بخوام همه ی دنیا رو ول کنم برم یه جای دور، حتما با خودم میبرم

۲ ۱

رچند داستان ارام

تمام روز بارون بارید و تمام روز گوشی م خاموش بود. بعد روزهایی که با اومدن هر پیام، دعا دعا میکردم تبلیغ باشه لازم بود آرامش بگیرم. ابی گوش دادم. لباسهای دانشگاه را مرتب کردم. از رویشان لکه های فشفشه تولد قبل عید را پاک کردم. سالاد درست کردم. مراقب ن کوچولو بودم. سرمو تو حیاط رو به آسمون گرفتم. تو خونه هر چی بود و نبودو خوردم و رمان خوندم و درس! بیشتر از روزهای قبل. یک بوکمارک هم درست کردم که بین صفحات کتابام بذارم. قشنگ شد. 

۱ ۴

برون

از ته کمد دنبال شلوار لی م بودم که کیف سنتی قدیمیمو پیدا کردم. رفتم از انباری اون شلوار لی گشادمو که قبلا دوستام میگفتن خیلی باحاله شبیه رپرها میشی! برداشتم. عینک دودیمو از کوله دانشگاه برداشتم. هندزفری و گوشیمو برداشتم. یهو چشمم خورد به کتاب داستانم پریدم اونو هم برداشتم یعنی انقد دلم تنگ شده بود برای بیرون و بر و بیابون..!
۱ ۲

به نظر شما ؟

ما همواره می خواهیم در آن ِ واحد کارهای زیادی بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم تمام گزینه ها را همزمان در اختیار داشته باشیم. اما این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. یک راهکار تجاری باید به طور ویژه در مورد چیزهایی باشد که نباید درگیرشان شد. استراتژی زندگی خود را مثل استراتژی یک شرکت بنویس: کارهایی را که نباید در زندگی بکنی بنویس. به بیان دیگر، تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیزها را کلاً نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیست نبایدهایت رفتار کن. این کار نه تنها تو را از افتادن در گرفتاری حفظ می کند، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایت نگه می دارد. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر سراغ چه چیزهایی، حتا اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتا اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.

(هنر شفاف اندیشیدن - رولف دوبلی)


کارهایی که نباید دنبالش رفت مثل چی؟

۱ ۲

سبکی؟

هر سال یک روزی هست که متوجه میشم میشه تو خونه آستین کوتاه پوشید و سرد نشد! امروز فصل جدایی هوای سرد از هوای گرم بود. قطعا مهم نیست روزهای بعدش هم چقد برف و بارون بیاد.

این روزا بالاخره کتاب بار هستی میلان کوندرا رو میخونم رسیدم به فصل "تن و روان". تا موضوعشو فهمیدم از ذوق کتابو بستم! همیشه که از فیلم کتاب یا پیام آدم خاصی به هیجان اومدم فوری رها میکنم و تو هر جایی که هستم و تو هر محیط و موقعیتی که قرار دارم یه کم دور میزنم!


الان دیگه شبه و شبها دیگه وقت داستانه و مهم نیست روزها چی. با این فکر و برنامه جزوه درسیمو از رو میز پرت میکنم رو تخت تا بعد از مسواک زدن برای خوندنش آماده بشم. این حداقل مجازات ادمهاییه که تو عید برای خودشون برنامه درسی منظم و روزانه میچینن در حالیکه میتونن نچینند!


۱ ۲

فکرهای پیچیده!

متوجه شدم اگه اخر هر شب کتابایی که برداشتمو بزارم سر جاش، اتاق مدت بیشتری قابل تحمل میمونه! این روزها با آغوش باز پذیرای مهمانها و مهمانی رفتنها هستم و برعکس سالهای گذشته نه تو کارم نیست..  قدردان شدم و به دلایلش که فکر میکنم کمی گیج و مقدار کمتر اما عجیب تری غمگین میشم!

الان دیگه شبه و شبها دیگه وقت داستانه و مهم نیست روزها چی. دیشب درست وسط مدرسه ی بیمارای مبتلا به سل که جای تاریک و نموری بود! خوابم برد.

۱ ۲

به او

به حرفایی نگاه میکنم که ان شب زدم. به روز بعدش و دور از دسترس شدن دوباره ی احساساتم و همینطور به قدرتی که لحظات سخت به آدم میدهد تا دقیقا ان چه نسبت به آدمهایی که دوستشان میدارد بگوید و مثل قبل نگاهش به روی دستها نماند.

به بالا و پایین های زندگی نگاه میکنم و به اینکه حالا میدانم هیچ وقت هیچ چیز توی زندگی قوی تر نکرده است مرا.

۲
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان