415th

هی ارائه صبح یادم میاد هی خندم میگیره از بس افتضاح بود.

۶ ۲

چیزای خوب زمان بر اند.

اکثر زحمتهایی که میکشیم بعد یه مدت نتیجه میده. گاهی اونقد طول میکشه که یادمون میره! مثل همین کاکتوس تو اتاق که عکسای کوچیکیاشو تو گوشیم دیدم

۱ ۱

413 گپ و گفت

استاد فاز دوم کلاسمون آدمی بود که باید پیشرفتمو میدید. حالا دیگه هیچوقت باهاش کلاس نخواهیم داشت. از شرایط انتخاب واحدهای اینجا همینو بگم که یه درس مهم بهم نرسید. یه جورایی مثل آخرزمانه که هر کی به فکر خودشه. مادر بچه را رها میکند..  و چیزهای دیگری که یادم نیست. با این حال این همه نگران و ناراحتی من از خراب شدن پرده سینمای شخصیمه که معنیش اینه که دیگه فیلم اخر هفته ای در کار نیست..احتمالا!

شما چه کار میکنید؟ مشغول چه چیزی هستید این روزها؟

۳ ۲

This is the life we study in university

شاید اساسی ترین تفاوت من با بقیه تو همین آخرین جلسه ی کلاس جانوری امروز بود. وقتی اول سال از ساده ترین موجودات زنده که حتی نامشان را نشنیده بودیم شروع کردیم و حالا در آخرین جلسه، آخرین اسلاید عکس چند بچه کوچک و تیتر human را نشان میداد. وقتی بعد این همه پیچ و خم بیولوژی و موجودات عجیب، خودمان را دیدم دلم گرفت.

۳ ۵

فکر های او.

اون میتونست با چشمها حرفاشونو از لا به لای نقابها بخونه و هیچی نگه. فقط هرروز کمی ناپدیدتر بشه. فقط کمی کمتر اهممیت بده و هرروز  کمی کمتر حرف برای گفتن داشته باشه.

با این همه فکر میکنه مشکل از خودشه. چون انسان است و کم و کاستهایش! و او فکر میکرد خودش هم یک انسانه

۱

دوستی برای دوستی

به هر حال باید به این جنبه انسانی هم فکر کرد که دوست شدن با کسی برا خاطر جسمش و دوست شدن با کسی برا خاطر درسش هر دو "یک جور" خیانت هستند!

۸ ۵

What color will you be?

هر وقت چشمم میخوره بهشون ذهنم درگیر میشه تصور میکنم اگه الان لحظه رفتنم بود کدومشونو انتخاب میکردم؟ کدوم مدلو؟ کدوم رنگو.

خرید چمدونی که مال خودم باشه و برای رفتن به جایی، نقطه عطف بزرگیه تو زندگیم!

۵ ۱

Yeah

ولی به جاش تا دلتون بخواد آدم دیدم که ازش بدم میومد و اومده جلو و دلم خواسته هرروز بهش فکر کنم. هرروز بهشون فکر کردم.

۱ ۱

از اشتباهات بزرگان

باید اون عادتی که تا تنها میشدیم جیغ میزدیم تا بیان پیشمون بغلمون کنن ببرنو نگه میداشتیم..

۵

ده سال دیگر چقدر خطرناک‌تر هستم!!

دلم میخواد ده سال میرفتم جلو نه این که پیشرفتهارو ببینم. یا آدم های دورو برمو..با حتی وضعیت خودمو!

اصلا چشمهامو ببندید ده سال ببریدم بعدتر. فقط در جسم آن لحظه ام جا بگیرم ببینم ده سال که از حالا بگذرد چه طوری فکر میکنم. یا این یا اصلا به من چه که ده سال دیگر من چه نظراتی خواهم داشت که الان برحسب اون تصمیم بگیرم. :|


۴ ۱
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان