mAaad

ساعت یک رب ب هشت صبح رفتم کتابخونه رو اخرین میز صندلی بغل قفسه‌های لاتین نشستم همون میزی که روش با مداد نوشته فاک ال بویز. بعد کلی پیاده‌روی که برم چاپ جدید کتابی که میخونمو بخرم. دو بار بی‌خودی سوار مترو شدم. تا انتشارات چند بار پیاده‌روی تو جاهای خطرناک که در حالت خوش‌بینانه هر آن یکی ممکنه بپره گوشیو بقاپه از دستت. شهر مثل این شده بود که در یه دیوونه خونه رو باز کنن! نمیدونم چرا انقد توش مردای دیوونه که زیر لب چیزی میگفتن و عجیب غریب راه می‌رفتن شده بود. خلاصه این وسط هم پیام‌های هم‌کلاسی غیر قابل تحملی که منو قشنگ اوشگول فرض کرد و منتظرم ببینمش و پاره‌پوره‌ش کنم. واستادم یه نفس بگیرم به دوستم پیام دادم که عصبانی‌‌‌‌‌ام میگه ولش کن. میدونین این اخری دیگه قابل هضم نیست!

598th

دیگه نمی‌تونم خودمو اذیت کنم. یعنی اگه بخوام هم نمیتونم. نمیتونم حرفی بزنم یا پیامی که دلم نمی‌خواد. کاری بکنم که اذیتم کنه. می‌فهمید؟ دیگه خوشامد آدم‌ها رفته زیر کاغذا.

the new me

دیشب خواب دیدم یکی از هم‌کلاسی‌ها شیرینی اورده! و من هم کم و بیش خوشحالم. برداشتم شیرینی‌هاشو خوردم و بعد یه دفعه یادم اومد که نهه من رژیمم!! هیچی دیگه بیدار شدم و هی به خودم میگفتم آروم باش.. آروووم. این فقط یک خواب بود.
مدتیه شیرینی‌جات مصنوعی رو حذف کردم فکر میکنم کار خوبی کردم ولی دیگه خیلی شور شد قضیه. منتظرم تایمی که به خودم قول دادم نخورم تموم بشه و دیگه از این خبط‌ها نکنم!

596th

ژاکت آستین حلقه‌ی بافتنی نارنجی میپوشه میاد تو اتوبوس سفره های ۴ نفره ۶ نفره و ۱۰ نفره می‌فروشه. صدای بی جون تبلیغاتش لا‌به لای موتور اتوبوس دفن میشه. چهره‌ی ساده‌ای داره. اونقد ساده و آروم که میتونم تصور کنم اگه حتی یک دونه‌ سفره هم نفروشه شب ساکت به ستاره‌ها نگاه میکنه چشماشو میبنده.

رویایی که غیرممکن نیست

نمیدونم دقیقا از کی اما مدتی هست به طرز غیر قابل باوری دنیای مد و فشن رو دنبال میکنم. عکس‌ها مجلات مدل‌ها برند‌ها. برام جالبه. برام خیلی خیلی جالبه. امروز دیدم ولی‌عهد عربستان در ادای احترام به زنان با برند‌های مطرحی قرارداد بسته تا چند ماه دیگه هفته مد رو در این کشور برگزار کنند.


احساس میکنم بخش بزرگی از داشته‌ها و سرمایه‌های عصر ما در حال هدر رفتنه. آدم‌هایی که میتونن تو این راه جهانی بشن. برند‌ها و طراحای ایرانی که هیچی کم ندارن و درآمد. و مهم‌تر از اون تموم داشته‌های فرهنگ و تاریخ‌مون مثل لباس‌هامون هم میتونه به جای کشورهای دیگه به‌ اسم خودمون شناخته بشن.  کاش این کابوس تو همین نسل من تموم بشه. کاش یه روز ما هم هفته مد داشته باشیم و جهانی باشه. همین.


۲ ۴

برا خاطر خودم

کلا امسال میخوام هی به خودم بگم فقط تو فرمانده. فقط خودت و هر چی که به تو آرامش‌واقعی میده. فقط اون میزت که خلوت باشه اون ذهنت که خلوت باشه و همه چیت و همه چیت.
۲ ۳

هر صفحه ده دقیقه اووه




587th

بودن اما تمام و کمال نبودن چیزی بود که در من حس میشد.

oh done

اون فصل از کتابی که فکر میکردم خوندنش تا خود غروب سیزده‌بدر هم تموم نشه تموم شد! با افتخار لاک‌پشت مسابقه امروز تموم سعی‌ش رو کرد.

خودخواهی

این که دارم نوازش دادن‌های به آدم‌هارو به جا تر میکنم و هر کاری که زحمت اضافه‌س میزارم کنار برام جالبه. مثل شمشیر دو لبه‌ست با خودخواهی! و اینکه نیاز به مطالعه در این مورد رو در خودم احساس میکنم. وقتی هم ندارم  گرچه.

۰ ۳
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان