کمی چرند بخوانیم با هم

یه گزارشکار مسخره دارم که باید تکمیل کنم در حالیکه برای کانال در حال حرف زدنم! صبح باز سرد بود و باز هیچی نپوشیدم و از این و از بیخوابی و گرسنگی و اینا سردرد شدم و تا بعد از ظهر در حالیکه دلم برای همه میسوخت بهشون میپریدم!

الان دو تا قرص خوردم و فقط روی تختم آرومم و دوباره خوابم میاد. 9% شارژ دارم که ینی بایست الان چرت و پرت هارو مدیریت کنم و بشینم برای گزارشکارم سرچ کنم.

۳ ۲

حرف زدن با آ

نصفه شب به وقت اینجا با آ چت کردیم. بعد چند ساعت، دوباره نشستیم  با هم حرف زدیم. این دفعه نصف شب به وقت اونجا. کلی از اتفاقای دور و برش و ادمها عکس فرستاد و کلی ماجرا داشت بگه! گفت از ماجراهاش یه فیلم ترکی پنجاه قسمتی در میاد. واقعا هم راست میگفت!
۱ ۱

Hidden best qualities

دیشب فکر کردم من هم هیچ وقت ادمهای خیلی واضحا مهربونو دوست نداشتم دوست داشتم مهربونی رو خودم پیدا کنم توشون!
۱ ۲

آرامش!

نصف شب تو ماشین نشسته بودیم. داشتم از کوچه ی تاریک و سرد به پنجره های اتاقم و آرامشی که تویشان بجا مانده نگاه میکردم.

زمین همون زمینه! فقط تا الان نزدیک 300  بار لرزیده!


۲

خاک ها و قدرتشان

زلزله ؟
نفهمیدم کی اومد
جالبه 27 پس لرزه با یکی اصلی.
۱ ۱

چیزی که بغل میزنم میبرم راه های دور

پیام داد گفت از نقاشی خوشت میاد؟

گفتم اره ولی بلدش نیستم!

بعد پاشدم چراغو روشن کردم.

نقاشی چیزیه که اگه بخوام همه ی دنیا رو ول کنم برم یه جای دور، حتما با خودم میبرم

۲ ۱

رچند داستان ارام

تمام روز بارون بارید و تمام روز گوشی م خاموش بود. بعد روزهایی که با اومدن هر پیام، دعا دعا میکردم تبلیغ باشه لازم بود آرامش بگیرم. ابی گوش دادم. لباسهای دانشگاه را مرتب کردم. از رویشان لکه های فشفشه تولد قبل عید را پاک کردم. سالاد درست کردم. مراقب ن کوچولو بودم. سرمو تو حیاط رو به آسمون گرفتم. تو خونه هر چی بود و نبودو خوردم و رمان خوندم و درس! بیشتر از روزهای قبل. یک بوکمارک هم درست کردم که بین صفحات کتابام بذارم. قشنگ شد. 

۱ ۴

برون

از ته کمد دنبال شلوار لی م بودم که کیف سنتی قدیمیمو پیدا کردم. رفتم از انباری اون شلوار لی گشادمو که قبلا دوستام میگفتن خیلی باحاله شبیه رپرها میشی! برداشتم. عینک دودیمو از کوله دانشگاه برداشتم. هندزفری و گوشیمو برداشتم. یهو چشمم خورد به کتاب داستانم پریدم اونو هم برداشتم یعنی انقد دلم تنگ شده بود برای بیرون و بر و بیابون..!
۱ ۲

به نظر شما ؟

ما همواره می خواهیم در آن ِ واحد کارهای زیادی بکنیم، از هیچ امکانی نمی گذریم و می خواهیم تمام گزینه ها را همزمان در اختیار داشته باشیم. اما این امر به سادگی می تواند موفقیت ما را نابود کند. یک راهکار تجاری باید به طور ویژه در مورد چیزهایی باشد که نباید درگیرشان شد. استراتژی زندگی خود را مثل استراتژی یک شرکت بنویس: کارهایی را که نباید در زندگی بکنی بنویس. به بیان دیگر، تصمیم های حساب شده ای بگیر تا برخی چیزها را کلاً نادیده بگیری و وقتی شرایطش پیش آمد، طبق لیست نبایدهایت رفتار کن. این کار نه تنها تو را از افتادن در گرفتاری حفظ می کند، بلکه زمان تفکر زیادی هم برایت نگه می دارد. یک بار خوب فکر کن و تصمیمت را بگیر سراغ چه چیزهایی، حتا اگر فرصتش بود، نروی. بیشتر درها ارزش وارد شدن ندارند، حتا اگر به نظر برسد چرخاندن دسته در بسیار ساده است.

(هنر شفاف اندیشیدن - رولف دوبلی)


کارهایی که نباید دنبالش رفت مثل چی؟

۱ ۲

سبکی؟

هر سال یک روزی هست که متوجه میشم میشه تو خونه آستین کوتاه پوشید و سرد نشد! امروز فصل جدایی هوای سرد از هوای گرم بود. قطعا مهم نیست روزهای بعدش هم چقد برف و بارون بیاد.

این روزا بالاخره کتاب بار هستی میلان کوندرا رو میخونم رسیدم به فصل "تن و روان". تا موضوعشو فهمیدم از ذوق کتابو بستم! همیشه که از فیلم کتاب یا پیام آدم خاصی به هیجان اومدم فوری رها میکنم و تو هر جایی که هستم و تو هر محیط و موقعیتی که قرار دارم یه کم دور میزنم!


الان دیگه شبه و شبها دیگه وقت داستانه و مهم نیست روزها چی. با این فکر و برنامه جزوه درسیمو از رو میز پرت میکنم رو تخت تا بعد از مسواک زدن برای خوندنش آماده بشم. این حداقل مجازات ادمهاییه که تو عید برای خودشون برنامه درسی منظم و روزانه میچینن در حالیکه میتونن نچینند!


۱ ۲
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان