سرما خوردم و به شدت سرفه میکنم. هر بار که سرفه میکنم شکمم درد میگیره چون در اثر ورزش عضلاتم گرفته.
یه ماه تمام شد که چند حرکت ورزشی مدنظرم رو بی کم و کاست هرروز انجام دادم. تو مهمونی، سرشلوغی، مریضی، بی حوصلگی. هرروز.
حس میکنم پاهام لاغر شده و اندازه یه روزنه بین رانهام فاصله افتاده که نشون میده حاصل ایییین همه تمرین همین یه تغییر کوچولو هست همین روزنه کوچولو که نور ازش رد میشه و تداعیگر باریکه امید هست.
نزدیک ددلاینهای اپلای دانشگاهها هستم در حالی که هیچی سر جاش نیست. نشستم و توصیه نامه و مدارکم رو درست کردم. حوصله ام نمیکشه به استادم بگم برام نامه بنویسه با این که رابطه و همکاری ها رو حفظ کردم.
داروهایی که میخورم یه مقدار کلافه و خمودهام کرده. تمام روز دراز کشیده بودم و بازی گوشی میکردم. از این بازی هایی که سه تا سه تا جور میکنی و پوچ میشه تا آیتم ها تمام بشن. بهم آرامش میده. البته اگه زیاده روی نکنم. مدتیه زیادهروی کردم. بعد مدتها امشب کتاب خوندم. امیدوارم بتونم کتابخونی رو برگردونم به روتین.
خیلی دلم میخواد مقاله ارشدمو تا قبل عید سابمیت کنم. باید پرقدرت ادامه بدم. خدایی خوب طاقت آوردم اما هنوز نتیجه نداده. و این یعنی هنوز حول نقطه صفر هستم.