سه شنبه ۱۷ بهمن ۰۲
احساس می کنم با همه چیز فاصله دور و درازی دارم. دکترا خواندن، ازدواج کردن، کار کردن و پول در آوردن، عشق و عاشقی، مهاجرت. از همه چیز دورم. انگار گیر افتاده ای هستم زیر خروارها خاک و هر چه جان میکنم نه چیز تکان میخورد و نه صحنه جدیدی جلوی چشمم می آید. همه جا تاریک جا برای نفس کشیدن و امید داشتن نیست.