everything rises below a surface.

احساس می کنم با همه چیز فاصله دور و درازی دارم. دکترا خواندن، ازدواج کردن، کار کردن و پول در آوردن، عشق و عاشقی، مهاجرت. از همه چیز دورم. انگار گیر افتاده ای هستم زیر خروارها خاک و هر چه جان میکنم نه چیز تکان میخورد و نه صحنه جدیدی جلوی چشمم می آید. همه جا تاریک جا برای نفس کشیدن و امید داشتن نیست.

۲ ۱
لادن --
۱۸ بهمن ۰۸:۴۷

می‌تونم چیزی که توصیف کردی رو کاملا تصور کنم؛ اما چاره‌ای نیست. باید ادامه بدیم شاید روزنه امید بعد اولین گذرگاه بعدی باشه.

پاسخ :

لادن.
میم _
۱۹ بهمن ۱۶:۱۶

من هم همینجوری بودم تا چند وقت پیش. درک میکنم

پاسخ :

ممنونم بابت پیام و درکت.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان