واقعا تا نفس دارین ما رو از همه چی ناامید کردید

اگه به اندازه کافی باهوش و با استعداد نبودید که عضو بنیاد ملی نخبگان بشین

از انبوهی از بدو بدوهای اداری واسه چهار قرون پول معاف شدین. کلا سرتون کلاه رفته اگه یک درصد به این موارد امیدوار بشین.

۲ ۳

876فا

وقتی حالم بده فیلم های کره ای مثل یانگوم حالمو خوب میکنه. و بهم آرامش میده. آدم ها دور از همه چیز هستن و همه چی طبیعی و در آرامش و سکوته و فقط چیزهای ضروری برای خوشبختی حضور داره. یه برنامه آشپزی میدیدم که هیچ کس توش حرف نمیزد هیچ زیرنویس و توضیحی هم نداشت. حتی نمیفهمیدم چی میپزه ولی فوق العاده بود.

*خدایا خسته شدم. خسته شدم از پایان نامه. ازت کمک میخوام.

۰ ۲

875فا

بچه ها حرف بزنید. هر چیزی که ناراحتتون میکنه درموردش با یه ادم خوب و درست و حسابی حرف بزنید. 

۰ ۲

874فا

استادا امتحان شفاهی آنلاین و تصویری میگیرن که مطمئن شن تقلب نمیشه اونوقت من با جزوه میشینم جلوشون جوابهارو پیدا میکنم و خیلی طبیعی. هیچ اتفاقی هم نمیافته.

البته این که بشینم جزوه بنویسم تا بتونم خودش خیلی وقت گیر و اموزنده هست.

۰ ۰

فارغ

نمیدونم چه جوری فکرهای توی ذهنمو در مورد خبرخودکشی کسی که در دانشگاه میدیدم مرتب کنم. این خبر درست مثل یه نقطه زن جنگی تنها دلخوشی دانشگاه منو نشونه گرفت. دانشگاهی که بعد از یک سال و چهار ماه دوری و ترس و ناامیدی درست همین حالا میخواستم دوباره شروع کنم.

 

بابت از دست دادن فرصت آشنایی با آدم های درست و حسابی اطرافم آن هم به این ارزانی هر بار به خودم بدهکارتر شدم.

وقتی فکر میکنم شاید کمک کسی میتوانست او را منصرف کند حسرت میخورم.

گاهی هم فکر میکنم کاش آن نجات دهنده من بودم و اگر مثل چند تا از بچه ها که او را در دانشگاه دیدند و متوجه جدیت موضوع نشدن من هم او را میدیدم چه میشد.. 

این خبر انقدر ثقیل است که گاهی منکر موضوع میشوم و در خیالاتم تصور میکنم اتفاق نیافتده.

برنامه زبان خواندن و کتاب خواندنم قطع شد و همین طور همه ی چیزهایی که میخواستم انلاین سفارش بدم  و حالم را شبیه بقیه کنم فرسنگ ها از حسم دور شد. حتی مهلت ارسال گزارشم به بنیاد نخبگان هم رو به اتمام است.

دوستش چه میشود؟ من او را به واسطه ی دوستش میشناسم. حالا حال او چه قدر بد است؟ و ایا میتوانم کنارش باشم؟ چرا همین الان به او پیام نمیدهم. گاهی فکرم جاهای پرتی میرود مثل اینکه نکند منش خود او هم در خودکشی دوستش تاثیر داشته؟ چون تا قبل از یک سال گذشته شبیه افسرده ها بود.

واقعا علت خودکشیش به بیکاری و نبود حقوق برای دانشجویان دکترا و پست داک ربط داشت؟ چون بچه ها اکثرا این موضوع رو گفتند. چیزی که همه میفهمیمش و حالمون رو برای ادامه تحصیل بد میکنه.

من با این پایان نامه ای که مانده چه کنم؟

پایان نامه را بدهم که چه بشود؟

نکند ناخودآگاه میخواهم پایان نامه را انجام بدهم که به جایی که او رسیده برسم؟

اگر از این به بعد اتفاق مشابهی برای دوستان نزدیک ترم و یا خصوصا انهایی که حس میکنم افسردگی دارند بیفتد چه؟ 

نگرانم. این بار هم برای خودم و هم برای بقیه.

 

بیوی تلگرام او واقعا زیباست:

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب، آسوده ز باد و خاک و از آتش و آب

 

پ.ن. : 

موضوع دیگه ای که در این اتفاق اذیتم میکنه اینه:

مهسا میگفت حس میکنه کسی که به اینجا رسیده برگردوندنش خیلی سخته. من در یک سال اخیر مطالعات زیادی در مورد مشکلات روحی شایع مثل اضطراب و افسردگی داشتم و خیلی دقت میکردم به خودم و مطالب و روش زندگی. (چون نیاز داشتم و اوضاع خوب نبود) چیزی که منو به فکر میبره اینه که آیا تلاش فرد به پایان دادن زندگیش میتونست اجتناب پذیر باشه؟ مثلا اگه دارو میخورد مشاوره میرفت میگذاشتند هم اتاقیش کنارش میبود حتی چیزهای ساده مثلا نور بیشتری میرسید بهش ویتامین بیشتری مصرف میکرد بیشتر تو اجتماع و شلوغی میموند و به آن گروه طبیعت گردی که از دوستانش سراغ میگرفت راهی میشد... آیا میشد دیگه به خودکشی فکر نکنه و اقدامی نکنه؟

پ.ن. :

افرادی که در دانشگاه به نوعی موضوع را اطلاع رسانی کردند و جریان ساز بودند بعدش با یه مسئولیت اجتماعی مواجه شدن: آیا صحبت کردن ما از خودکشی باعث افزایش حس ناامیدی و خودکشی در بقیه شد؟

من  این جا را وبلاگ شخصی و یه جور تخلیه گاه میبینم. قصدم کمتر اطلاع رسانی و بیشتر صحبت کردن از خودم و شاید گرفتن چندتا نظر غریبه و بی طرف هست.

۱ ۲
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان