ماه دوم روتین ورزشی من

خیلی دلم میخواست درباره روز ولنتاینم بنویسم ولی دیر نمیشه به جاش تصمیم دارم اینجا از روند ورزش هایی که میکنم سریال وار بگم. یه ماهو نوشتم و بعد دیدم عه این ورزش و وزن کم کردن حداقل 15 ساله که تو برنامه های انجام نشده من هست و حالا دو ماهه که به روتینم اضافه شده. پس اتفاق مهمیه. پس باید ازش مراقبت کنم.

 

ورزش میکنم. حتی وقتایی که ناراحتم. حتی وقتایی که خسته ام و از دانشگاه اومدم. حتی وقتایی که پریودم و با هر حرکت یه کم خون میریزه. فقط یه روزهایی که مهمونیه و میدونم شانسش نیست تلاش میکنم صبح ورزش کنم. ماه دوم دو سه روز ورزش نکردم که دوتاش دورهمی خونوادگی بود و و یکیش سردرد.

البته اینم بگم ورزش تو پریودی باعث میشد بیشتر ازم خون بره و بیشتر سردرد بشم. یه ملاحظاتی تو انجام دادن حرکتها داشتم در روز های اول که خوبه.

 

وزنم از پارسال حدود 3 کیلو کمتر شده که دو کیلوش مربوط به اخیرا هست.

عکس پاهام رو برای مربی سابقم فرستادم تا بگه چرا یه جای گوده با این که قبلا گفته بود هیپ دیپ ندارم. راستش تو فرستادن عکس خیلی ملاحظه کردم چون این مربیه همه چی رو استوری میکنه. همیشه به من تاکید داره فقط رژیم ممکنه باعث عضله سوزی بشه و باید تمرین مقاومتی داشته باشم. میگه بافت عضلانیت کمه. شماره اون جایی که درصد چربی و عضله رو مشخص میکنه گرفتم و یه روز میرم تا با ارقام و عدد بهم بگه.

 

با آدمی که باهاش مجازی آشنا میشدم در مورد ورزش صحبت کردیم و گفتم تمرین ها رو کم کردم تا هرروز انجام بدم. اونم شب برام از تمرینش فیلم فرستاد و گفت تو هم بفرست. میدونه نمیفرستم ولی ناامید نمیشه. دوست ندارم منو ببینه. انقد از خودم عکس دارم که میترسم یه روز دستم بخوره و موفق بشه ببینه. البته اون آدم همراهیه نسبتا و میدونه لزوما پرفکت نیست و من ازش انگیزه میگییرم بیشتر تمرین میکنم ولی از بس اشاره کرده عضلات چهل تیکه زنان ورزشکار رو دوست داره که اعتماد به نفس من رو ترکونده. البته بدن عضله ای مورد علاقه من نیست. دوست دارم یه سری عضلات کوچولو و قوی داشته باشم. اونم میتونه با فانتزی هاش زندگی کنه. من در ازای این بی ملاحظگیش که البته بعضی وقتا به نظر جبران میکنه خیلی با ملاحظه ام و هیچ وقت نمیگم دوست دارم طرف مقابلم دقیقا چه جور باشه و معذبش کنم. چرا؟ چون یه بار به یه مورد اشنایی دیگه گفتم قد برام مهمه و او قد کوتاه بود و خیلی بهش بر خورد و اشتباه من بود که به روش اورده بودم. راستش به خاطر همین قد آشنایی به هم خورد. برای من قد مثل عضلات چهل تیکه مهمه. شاید به این خاطره که وقتی میگه عضلات بزرگ دوست داره و من ندارم درکش میکنم که سلیقه شخصیش قابل احترامه.

 

این آدم یه زمانی هرروز رژیم 16 ساعته فستینگ میگرفت و به من هم میگفت یه بار در روز غذا خوردن کافیه و روند پیری رو معکوس میکنه. والا این روزا خیلی دارم میبینم که دانشمندا هرروز یه چیزی میگن. فستینگ درست یا غلط به من نمیساخت شاید چون کم خونی دارم. هر چی هست الان دو وعده غذا میخورم. ساعت 7 شب یه چیزی میخورم و ورزش میکنم و تا روز بعد چیزی نمیخورم چیزی بین 12 تا 14 ساعت فستینگ که اصلا سخت نیست. شبهای مهمونی شبهایی که شام خوشمزه هست رژیم نمیگیرم و عذاب وجدانی هم ندارم حتی خوشحالم که بعد مدتها شام میخورم. یعنی چون روتین خوب هست شکستن روتین هم هست. اگه نبود نمیشد بشکنمش.

 

مدتیه حساب میکنم میبینم پروتئین دریافتی روزانه من کمتر از مقدار لازمه. یعنی اگر وزنمون رو در 0.8 ضرب کنیم میزان گرم پروتئین لازم روزانه به دست میاد. تو خونه ما اینطوریه که اگه امروز 1 تخم مرغ بخوری فردا دیگه لازم نیست چون زیاده روی میشه. من هم فکر میکردم برای کبد مضره ولی الان ورزشکارای زن معمولی حداقل روزی دو تا میخورن. تازه هر تخم مرغ 6 گرم پروتئین میده که در مقابل 50 گرم نیاز روزانه کمه دیگه. فوقش بشه 12 گرم. بازم کمه دیگه. باید گوشت و شیر و پودر پروتئین و سویا و لوبیا و از این چیزا هم مصرف کرد. واقعا یه بدن عضله ای هزینه بالایی برای تامین پروتئین میخواد. اونم کشوری مثل ایران با این گرونی و بی ثباتی. الان گوشت کیلویی چنده؟

حتی نمیتونم قهوه برای خودم بگیرم تا حداقل چربی سوزی رو بیشتر کنم.

 

ماه دوم تغییرات ظاهری کمی داشت. شاید کمی بازوهام جمع تر شد. شاید  کمی پاهام جمع تر شد. اما در کل نه در اون حد. کلا پروسه طاقت فرساییه. جدیدا فهمیدم در خیلی جاها عجول بودم و کم صبریم باعث شد نتیجه دلخواه نگیرم. واسه همین با این تمرینا و روند کند تمرین صبوری هم میکنم. خیلی جاها هم جون عزیزی کردم و به خودم سخت نگرفتم که دردم نیاد.

 

گاهی وقتا که زیاد از حد نغییرات بدنمو چک میکنم دست و پامو ماچ میکنم. میگم دوستون دارم. هر شکلی که باشین و هر شکلی که بعدا بشین. کار احمقانه ایه اما حس خوبی میده بهم. لطف دیگه ای که به بدنم میکنم اینه که سعی میکنم 8 ساعت بخوابم.

 

امیدوارم اتفاقات مختلف و تغییرات خلق و خو و کلا هیچی مانع پیشبرد ماه سوم نشه. یه جور طرحواره نشدن و عدم موفقیت دارم که همیشه منو میترسونه کارهای طولانی و پشت سر هم رو به نتیجه برسونم. انگار که یه اتفاق بد میفته و من موفق نمیشم. این موضوع مثل یه وزنه صد تنیه.

 

جدیدا پذیرفتن عیب و ایرادا خیلی کمکم میکنه. مثلا من چون خیلی چاق یا خیلی لاغر نبودم و  خیلیا به خاطر قد و لباس پوشیدنم بهم میگفتن خوشتیپ همیشه فکر میکردم شاید واقعا خوشتیپم. الان ولی پذیرفتم که یه راهی تا خوشتیپی فاصله دارم. و خیلی جاهای بدنم ضعف و کج و کولگی داره و باید براش تلاش کنم.

 

شما هم از نظرتون نسبت به بدنتون و کارایی که براش میکنین و از همه چی برام بنویسیم.

 

 

۱ ۲

پولدار بودن و گم شدن

بعضی وقتا به خودم میگم تو پولداری! پولدار و ثروتمند. فقط گم شدی. پیدا میشی و کم کم برمیگردی به چیزی که هستی. گاهی وقتا حتی میتونم باور کنم که اینطوره و راستی راستی ذاتا ثروتمندم  و حالا گم شدم فعلا. چند روز پیشا یه استوری دیدم از دوست محبوبم که کانادا سر کار میره و از اول هم پولدار بود و برعکس من گم نشده بود. استوریش عکسیو نشون میداد که میگفت چه چیزهایی لاکچری واقعی هستند. مثلا نوشته بود خواب کامل، صبحی که زمان آروم میگذره، غذای سالم و وقت گذاشته شده در خانه و از این جور چیزها. اکثرش رو من داشتم. داشتم فکر میکردم. چه بِده بستونیه! الان کار و پول ندارم و میتونم ساعت 11 صبح برم تو پارک با بازنشسته ها بچه ها و خانومهای خونه دار راه برم. بعدا کار و پول خواهم داشت اما شاید رنگ آفتاب ساعت 11 پارک محل رو به زور ببینم. این جور نگاه کردن به قضیه کمکم میکنه با دید بازتر ببینم، بپذیرم که الان هم یه چیزایی هست و و آروم تر باشم. واقعا هم آرومم. فقط نویزهای اطرافم زیاده.

۰ ۳

بسی

به عنوان ماموریت آخر شب دارم همه پنچره های گوگل و مقالاتم رو جمع می کنم. مثل فردوسی دارم بسی رنج میبرم در این سال سی.

۰ ۱

everything rises below a surface.

احساس می کنم با همه چیز فاصله دور و درازی دارم. دکترا خواندن، ازدواج کردن، کار کردن و پول در آوردن، عشق و عاشقی، مهاجرت. از همه چیز دورم. انگار گیر افتاده ای هستم زیر خروارها خاک و هر چه جان میکنم نه چیز تکان میخورد و نه صحنه جدیدی جلوی چشمم می آید. همه جا تاریک جا برای نفس کشیدن و امید داشتن نیست.

۲ ۱

کجای کار میلنگه

رضایتمندی از زندگی عمدتا از ارتباط با آدم ها میاد. اگر بخوایم جزئی ترش کنیم میتونیم بگیم ارتباط با همسر/پارتنر، ارتباط با خانواده، ارتباط با دوستان، ارتباط با آدم های محل کار، ارتباط با آدم های حکومت و ...

یعنی اگر راضی نباشیم از هر کدوم از این بخش ها تو زندگی احساس کمبود میکنیم.  ما احتمالا از چند جنبه عمیقا حس رضایت میگیریم و از چند جنبه (شما مورد آخر رو توجه بفرمایید) احساس کمبود شدید.

گاهی بقیه جنبه ها سعی میکنن کمبوده رو جبران کنن. تا از شدت دردش کم کنند.

این موضوع وقتی یکی مهاجرت میکنه خیلی مشخص و چالش بر انگیز تر هم میشه.

۰ ۱

روانشناسی

تو فضای آکادمیک همش میخوام خودم رو به سمت روانشناسی هل بدم. وقتی هنوز کنکور نداده بودم کتابهای روانشناسی میخوندم. حتی سال اول قبول شدم. چرا میگن قسمته ولی تو تحصیل من هر چی قسمت نبود انگار جذاب تر بود؟

۰ ۰

روزنه

سرما خوردم و به شدت سرفه میکنم. هر بار که سرفه میکنم شکمم درد میگیره چون در اثر ورزش عضلاتم گرفته.

یه ماه تمام شد که چند حرکت ورزشی مدنظرم رو بی کم و کاست هرروز انجام دادم. تو مهمونی، سرشلوغی، مریضی، بی حوصلگی. هرروز.

حس میکنم پاهام لاغر شده و اندازه یه روزنه  بین ران‌هام فاصله افتاده که نشون میده حاصل ایییین همه تمرین همین یه تغییر کوچولو هست همین روزنه کوچولو که نور ازش رد میشه و تداعی‌گر باریکه‌ امید هست.

نزدیک ددلاینهای اپلای دانشگاه‌ها هستم در حالی که هیچی سر جاش نیست‌. نشستم و توصیه نامه و مدارکم رو درست کردم. حوصله ام نمیکشه به استادم بگم برام نامه بنویسه با این که رابطه و همکاری ها رو حفظ کردم.

داروهایی که میخورم یه مقدار کلافه و خموده‌ام کرده. تمام روز دراز کشیده بودم و بازی گوشی میکردم. از این بازی هایی که سه تا سه تا جور میکنی و پوچ میشه تا آیتم ها تمام بشن. بهم آرامش میده. البته اگه زیاده روی نکنم. مدتیه زیاده‌روی کردم. بعد مدتها امشب کتاب خوندم. امیدوارم بتونم کتابخونی رو برگردونم به روتین.

خیلی دلم میخواد مقاله ارشدمو تا قبل عید سابمیت کنم. باید پرقدرت ادامه بدم. خدایی خوب طاقت آوردم اما هنوز نتیجه نداده. و این یعنی هنوز حول نقطه صفر هستم.

۰ ۱
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان