يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴
یک جای دیگر باید بالای صفحه بزرگتر بنویسم «دلم میخواهد...» بعد شروع کنم تا جایی که دستم درد بگیرد همهشان را بنویسم. همهی همه را که نوشتم مستقیم بلند شوم یه کاری بکنم، یه کاری که ربط داشته باشد.
چند روزه اطراف میز مطالعهم بوی یه جور گل میاد
حتما از اون بوهاست که چند سال بعد برام نوستالژی میشه و یاد ترمهای اول دانشگاهم میفتم
جدیدا آدم میره تو مغازه ها احساس میکنه مزاحم تلگرام فروشنده ها شده !
از خوبیهای دانشگاهی که میرم داشتن منظره های زیاد برا عکس گرفتنه... امروز رفتیم دانشکده کشاورزیش.
در کمال تعجب میانترم شیمیمو کامل شدم.
#علاف بودن تو دانشگاه از مورد علاقه های من است(برعکس خیلیها که همیشه غر میزنن)
هیچ چیز به اندازه خوندن کامنتهای ملت زیر پستها منو دچار شوک در موردشون نمیکنه
بعضی فاجعهن!
مضرن واسه کل دنیا!
اصلا سخته باورش که چنین افرادی وجود داشته باشن!!