فراکنده🌌

برای این آبادی، جون بر کف بودن یا جون‌عزیز بودن

سوال؛

با آدم شریفی که مکالمه خود را با شما کش میدهد و تمام نمی‌کند چگونه برخورد میکنید؟

تنها بودن به ناراحتی‌م اضافه می‌کند

در جمع بودن از اصالتم می‌کاهد

 بزرگ شدن دردناکه. باید پذیرای این درد‌ها شد چون ازشون یاد میگیریم.

هی میرم تو آشپزخونه نفس عمیق میکشم چیزی میخورم برمیگردم و هی دو تا ارائه مقاله‌ی فردا میمونن!

بعد از سه ماه مطمئن شدم که از این جا رفته. دیگه نیست‌. و دیگه نمیبینمش. اهمیت ندیدنش رو نمیدونم. نمیدونم برای آدمی که دوست داشتم بیشتر بشناسم و نشده میشه اهمیتی قائل شد یا نه. میشه فکر کرد چیزی از آینده تغییر کرده یا نه.

 آدم‌ها، آدم‌های در گذر..

هر چی معمولی‌تر، به داستان‌ها وقصه‌ها نزدیک‌تر.

پیاده تنها راه را گز کردن.

وحشت‌ناک‌ترین ایده‌ی دنیا. ایده‌ی نابود‌شدن در اوج ِ زیبایی.

..نگاه کردن به زیبایی ِ واقعی خیلی ترسناکه.

- آسمان زرد کم عمق

آهنگ‌های انگلیسی گوش میدم و چای لاغری را با چیپس سیب زمینی  میخورم.. خونه رو بغل گرفتم و تو خودم دنبال عادت‌های فکری سالم‌ودرست‌وحسابی میگردم.. شاملو صدای مرد ِ مورد علاقه‌ من و درسی که در دانشگاه میخوانم سرگرمی ِخوبی به وقت بیکاری.