يكشنبه ۲ آبان ۹۵
ف که این روزها خرید هایش را کرده است و خوش خلق مینماید، نزدیک سحر از خواب برمیخیزد و چون روحی سرگردان میماند.. ف که انبوه اسباب اتاقش را به گوشه ای رانده و تخت بزرگ چوبی آبا اجدادی را بر پا کرده و کتاب ها را زیر آن قرار داده و خود روی آن نشسته است.. به میهمانی میرورد از مهمان ها پذیرایی میکند ابروهایش را مرتب میکند، رمان میخواند، قرص ویتامین د میخورد، اینستا را چک میکند.. درس میخواند، فکر میکند، صدای گریه ح در گوشش میپیچد.