شنبه ۵ تیر ۹۵
موقع سحر لقمه نون تو دهنم بود و لیوان آب تو دستم که اذان گفتن
یهو بغض کردم! انگار دست برداشتن از کل این دنیا بود
صبح کله صبح منو بردن پیش ز که از آنجا با او برم دانشگاه
ما هم یه کم گپ زدیم و بعد تا یازده خوابیدیم بعدم او یه فیلم از فلشش گذاشت بعد من یه فیلم از تبلتم و اوقات به سر شد
غروب برگشتم خونه لباسامو در آوردم سریع رفتم تو نت. هر دو تا از نمره ها رو زده بودن یعنی دو تای آخر خداروشکر معدلم این ترم بهتر شد بعد تو گروه تل معلوم شد یکی از دوستام افتاده خیلی بد شد که وقتی نمرمو پرسیدن بهشون گفتم! بدجور بهم حمله کردن!!:d
شب گیلاسای باغو خوردیم منکه دیگه هیچ گیلاسیو امسال باز نمیکنم در عوض خوب میجوم که اگه کرمم داشت....