شنبه ۱۸ دی ۹۵
تمام راه تا دانشگاه، از رادیوی ماشین لاریجانی گوش دادیم. رفته بودیم کف صحن علنی مجلس یا خب اگر این را نگویم چه کسی باورش میشود تمام لایحه های امروز در همین ماشین کوچک ما تصویب یا رد شد.
نشسته بودم و از آفتاب تند و تیزی که گاهی جاشو طوری تغییر میداد که نشه ازش فرار کرد، فرار میکردم. از آینه به چشمام نگاه میکردم و فکر میکردم امروز قیافم چطوره؟
نور که هی میتابید به صفحه گوشی و باعث میشد تا هم متن کتاب را میدیدم و هم صورت خودم را
و هم پایین آمدن نمره ی چشمانم را. از خودم پرسیدم پایین امدن نمره چشمها برای امتحان اندیشه؟
رانندگی میکرد و میگفت ""ببین این یکی رو تصویب میکنن!""
- تصویب شد. (با صدای بی تفاوت لاریجانی بخوانید)
""هوووم دیدی؟!""