قبل از خواب خوب و کوتاه امروز

آخرای ساعت پنج کتابو گذاشتم کنار، چراغو خاموش کردم. دیدم اونقد گشنمه که شاید غش کنم تو خواب. از اون بیهوشی های لذت بخش. ولی بعد وضع اونقد بدتتر شد که اصلن خوابم نمیبرد! پا شدم کلی راه و یه تیکه نون خالی برداشتم اومدم تو تاریکی اتاق و زیر پتو شروع کردم به خوردن. فکر کردم زمان چه چیز عجیبیه... چه کارهایی میکنه با ما! تنها دو ساعت دیگه اون سر شهر تو یک کلاس پرنور و با کلی آدم دور و برم با کلی لباس و دم و دستگاه دارم به سوالا جواب میدم. 

۲ ۱
منِ ناشناس
۲۳ دی ۱۳:۳۲
زمان عجیب ترازاین حرفاس.

پاسخ :

آی نو..
:^؟
این همه فاطمه هست و این همه فاطمه نیست
۲۶ دی ۱۸:۳۷
هعے ...این نیز بگذرد

پاسخ :

مرسی:) چیزی نیس که بگذره!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان