شنبه ۹ ارديبهشت ۹۶
کلی چیز از گیاها باید حفظ کنم که در حال حاضر در مرحله ی آشنایی باهاشون قرار دارم. با کمی تلاش بعد از اینکه احساس کردم خیلی بدبختم و از زندگی هیچی نفهمیدم و هیچجا نرفتم هنوز و کلی وقت گذاشتم برای ادمهای دیگه ی دور و بر و چقد گرسنه ام و چقد امواج وای فای رو منه و چقد فلان دوستم اخلاقش با من عوض شده و حالم ازش بد میشه و ... بالاخره! یک دور درسم را خواندم و بعد رفتم موز و چای و بیسکوییت خوردم و عطر زدم به لباسهای چروک شده ی فردا و میخواهم یه دور دیگر بخوانم بخوانم و بخوانم و فکر نمیکنم چیز دیگه ای مهم باشد جز خامه ی کاکائویی کاله ی مغزدار تو یخچال که هروقت خوردم میگم نظرمو