يكشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۶
میتونستم فیلم ببینم یا هر کتابی که میخوام بخونم یا هر آهنگی. اما اول نشستم و صدای ضبط شده ی ارائمو که سر کلاس دادم رفت، شنیدم.
وقتی ارائه تموم شد و نشستم دیگه هیچ کدوم از فکرهای چرندی که مثل خوره نمیزاش کار کنم به نظر جذاب نیامد. حالا ذهنم سمت خوردن بیسکوییت یا بستنی میچرخه. میتونم برای مدت کوتاهی نفس بکشم و به امتحان های ترمی که پیش رومه یا تو صورتمه! هیچ فکر نکنم.