سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۷
خانم شیک و پیک توی اتوبوس به بیرون اشاره کرد و گفت نگاه کنین انگار تگزاسه. هر چی چشم چرخوندم هیچی بیرون شبیه تگزاس نبود. آدمها ماشینها خیابونا. هیچی. جز بنر یک فیلم بیسرانجام دیگه روی سردر سینما! درست در همان میدانی که رئیس جمهور دیروز در آنجا بود.
نگاه میکنم به اطرافم. به ماشینهای سبزی که به من احساس امنیت نمیدهند به مردمی که خستهن به مغازههایی که خالین به پولی که ساعت به ساعت بی ارزشتر میشه. دلم میخواد قبل از تموم شدن دوران من، این دوران تموم بشه. این سیاهی همون سیاهی نیماس.
خدا سایه تاریک مفتخوران، انگلستان، روسیه، چین و امریکا را از سر این خاک ِ پاک کم بکند.