دوست

سال آخر دبیرستان که بودم نوت های گوشیم پر بود از هزار و یک دلیلی که باید با تنها دوست آن سه سال قطع ارتباط کنم.
دلایل من کم نبود و بعد چند وقت که گفت دو سال است ازدواج کرده و می ترسید بهم بگوید باز هم کم نبود‌! آن زمان این مسائل را خاله زنکی میدانستم یعنی آن زمان حق می دادم مسائل شخصی اش را بهم نگوید! به هر حال دوستی ما مثل یک اسب پیر بی حال تا آخر رفت دلیلش هم من که از جدا شدن احساس گناه میکردم.

بعدا فکر کردم چقدر همه چیز فرق می کرد اگر این کار را در حق خودم و آینده ام میکردم. پس از آن سال رفتیم دانشگاه و خود به خود آن دوستی به انتهای ملموسش رسید.

گذشت و رفته رفته خودم را دیدم که در دانشگاه با یک نفر بسیار شبیه به همان آدم دوست هستم! یک آدم خوب دیگر که برای دوستی با من نامناسب است..
۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان