دوشنبه ۱۶ مهر ۹۷
از همهی چیزهایی که تو زندگی جدی گرفتم خسته شدم. به این فکر میکنم که ۵۰ سال پیش چنین روزی مادربزرگم از این سر خونه تا اون سر خونه نخ درست میکرد و پارچه میبافت و فکر میکرد تا عید چی بدوزه باهاشون. حالا من با هندزفری رو دوچرخه ای که هیچ جا نمیره رکاب میزنم رو تردمیلی که هیچ وقت نمیرسه میدوئم با کارت نون جو خرید میکنم و حالا نون جو مرغوب تر از نون معمولیست و از گوشیم درس میخونم و برای ادامه تحصیل رشته ای را خواهم خوند که اون زمان هیییییچ خبری ازش نبود!