سالها پیش بنیامین بهادری خواننده ای که به شدت کارهاش معروف شده بود برای مدتی نسبتا کم کار شد. دیگه اسمش رو زبون ها نبود و ازش عکس جدیدی دیده نمیشد. رفته بود توی لاک خودش. یه روز یه تصادف نابهنگام باعث شد همسرش رو از دست بده. این خبر رسانه ای شد. دوباره اسمش افتاد سر زبون ها. همه فهمیدن یه دختر دوساله داره و درست بعد این واقعه بود که کلی آهنگ های جدید ازش شنیده شد و کلی کنسرت و عکس و اوضاع مثل سالهای قبلی و حتی بهتر شد.
یه روز تو تلویزیون دیدم که مجری که از دوستانش بود پرسید بعضی ها معتقدن از دست رفتن همسر شما باعث شد بیشتر مورد توجه قرار بگیرین.
قریب به این مضمون جواب داد: بعضی آدمها اونقدر بزرگند که سراسر نعمت هستند. بودنشون یه جوری نعمته نبودنشون هم یه جور دیگه. و آره چه اشکالی داره همسر من اون قدر خوب بود که حتی با رفتنش برای من باز هم اتفاقهای خوب افتاد.
خواستم بگم برای روز مرگم نه گریه حضار، نه مجلس باشکوه نه مناسبت مذهبی نه بارون و نه فصلی مثل پاییز رو میخوام. فقط میخوام اون روز به همه خوش بگذره. نوعی شادی و غم. مثل هوای لطیف بارون و افتاب باشه دل کسانی که به یادم بودند.