اگر یه عده ادم باشن که بهشون حسودیم بشه قطعا ادمای همیشه خوشحال و بی خیالند. دیدم که میگم. آخرین نمره هم اومد و سرافرازم کرد. بعععد این که همه چیز مثل ساعتای نزدیک به شب تو پارکه. وقتی غروب چراغا روشن میشن و خفاشها بالا رو سر همه ی آدمایی که با خربزه و هندونه پیک نیک میکنن، با مرموزی پرواز میکنن. همه چیز طبیعیه با ترس پنهان از چیزی که سپردیم به خدا و باز هم میترسیم! ما آدمها زندگی های عجیبی داریم!