یه سری معلم ها در دوران تحصیل من واقعا استعداد کش بودند.
سال اول دبیرستان این شانس رو داشتم تو مدرسه برنامه نویسی سی پلاس پلاس یاد بگیرم ولی با چه معلمی؟
از اول تا اخر نفهمیدم چرا و این کدها یعنی چی؟
یعنی درک نمیکردم و زجر میکشیدم و از ترس سمت کتابش نمیرفتم و همینطور سمت کامپیوتر دردسر نصب برنامه که اصلا.
اخر سر کدها رو سر امتحان سر هم کردم و بیست شدم بدون این که تمرین های عملی خوبی انجام بدیم. پسر عجب زجری بود.
وقتی دبیرستان را تمام کردم از قضا مشامه ام میگفت برو مهندسی نرم افزار بدون کنکور دانشکاه آزاد. حتی با آن تلفن خراب طبقه بالایمان یواشکی زنگ زدم آموزش دانشگاه.
منتها نمیشد. من یه دانش آموز تیزهوشانی رد شده از کنکور پزشکی بودم (آن هم دو بار) و هیچ دل خوشی نداشتیم برای ادامه تحصیل هزینه بیشتری بدهیم.
حالا من هستم و حوضم.
نگاهی که هرروز از تغییر رشته بیشتر فاصله میگیره اما چشم از پشت سر بر نمیداره.
اوه چرا اینها را اینجا میگویم.
دارم لحظه را درک میکنم و آنچه هستم را میپذیرم. و به زیبایی نهفته در هر کم و کاستی دلخوش میکنم.