از لحاظ روحی نیاز دارم این چند روز مثلا اخرین روزهای قبل شروع مدرسه ام باشد. یهو جور کنیم با اتوبوس همه بریم شمال خونه خاله و دایی اینا. گوشه ذهنم باقی لیست خرید لوازم تحریر و جلد کتاب دفترهام باشه.
دیگه بیشتر بنویسم گریه ام میگیره:))
از لحاظ روحی نیاز دارم این چند روز مثلا اخرین روزهای قبل شروع مدرسه ام باشد. یهو جور کنیم با اتوبوس همه بریم شمال خونه خاله و دایی اینا. گوشه ذهنم باقی لیست خرید لوازم تحریر و جلد کتاب دفترهام باشه.
دیگه بیشتر بنویسم گریه ام میگیره:))
از لحاظ روحی نیاز دارم یه نامزد شبیه بهنام بانی داشته باشم. شب با 206 بیاد دنبالم بریم تو خیابون کاملا بی خودی دور بزنیم. صدای ضبط هم نسبتا بلند باشه. یه چیز خوشمزه بین راهی هم بخوریم. مهم تر این که خودمم اون دختری باشم که تو این موقعیت تنها توی حس و حال همین چیزایی که گفتم باشه. نهایتا کارهای مهم پیش روش رو تو انتخاب اتلیه خوب برای عروسی ببینه. همین. تمام. نقطه.
کی میدونه ما چی میدونیم. چی تو دلمونه. یه چیز معمولی چه معنی برامون داره. هیچی. ما تنها هستیم. ولی اوکی هست قضیه گویا.
به چیزهایی که قبلا برات ارزش بود احترام بزار. حتی اگه الان برات هیچه و دنبالش نمیکنی.
توی ناراحتیام دنبال ردپای پریودی هستم. نمیدونم ولی از این که همه چیو ربط بدم به این موضوع خوشم نمیاد. در عوض بی تاثیر هم نیست و ادم حساس میشه. یه چیزی مثل یه فاکتوره صرفا. نه یک دلیل یا تنها یک عامل برای ناراحتی.
خیلی مایلم بدونم تا به حال حساسیت روحی خودتون یا اطرافیان رو تونستین به پریودی ربط بدین؟
به نظرم یکی از حسرتهای ادم هایی که اختلال روانی دارند و به این اختلال واقف هستند اینه که دلشون میخواد به جای چیزهای غیرمنطقی به خاطر موضوعات ناراحت کننده منطقی تر گریه کنند.
شاید باورتون نشه ولی ناراحتی یه ادم دیگه که دچار شکست عشقی شده یا ورشکست شده رو بهتر میپذیرن تا مال خودشون رو.
تایپ ده انگشتی چیز جالبیه. با سایتهایی که انلاین تمرین و آموزش میدهند امتحان کنید. خوشم میاد.