the noblility lies in being superior to your self
آدمی که میخواد مهربون و بخشنده باشه باید در نظر بگیره که ممکنه قدرشو ندونن. ممکنه دیر متوجهش بشن. ممکنه هیچوقت یا حتی اسیب بزنن. اما آدم مهربون درست مثل طبیعت هست. یک دهنده بدون ادعا و بدون انتظار و غنی و سرشار از نیروی درون. شما میتونید انتخاب کنید که این باشید ولی درد کشیدن هم داره ولی بزرگی و سربلندی هم داره. وقتی درد رو اجتناب ناپذیر و فرعی ببینین میتونین خودتون و حستون رو درک کنید و همراهی کنید که حتی مهربون تر باشید. به همین خاطره که مهربونی و بخشندگی نیاز به دانایی و فرزانگی داره.
به چیزهایی که قبلا برات ارزش بود احترام بزار. حتی اگه الان برات هیچه و دنبالش نمیکنی.
بدون سانسور بگم. هنوز هم هر موقع با والدین میرم فروشگاه زنجیره ای منتظرم اخرش بگن برو برای خودت یه چیپس بردار.
قسمت اول سریال فرندز اونجایی که ریچل عروسیشو به هم زده و از خونواده قهر کرده و از طرفی برای بهتر کردن حالش با پول باباش بوت های قشنگی میخره! اونجایی که دوستاش ازش میخوان همه ی کارت های اعتباریش رو از بین ببره و وقتی ریچل این کار رو میکنه مونیکا بغلش میکنه و این ها رو میگه:
welcome to the real world it s.u.c.k.s but you're gonna l.o.v.e it
هر چی زمان میگذره تعداد حرفهایی که گفتنشون مثل تف سر بالاست بیشتر میشه. اصلا ساعت میندازه!
هفته آینده کلاسی دارم که نیاز به لپ تاپ داره و یک ارائه مهم دارم و در حالیکه سایت دانشگاه به مدت ده روز تعطیله لپتاپم هم یک دفعه پیام داد گفت در خطره و بی هوا خاموش شد و حالا روشن نمیشه. قلبم فشرده شده. سعی میکنم به خودم مسلط باشم. هر وقت تو گوگل دنبال راهحل میگردم یاد خاطرات خرابی دستگاههای قبلی میافتم و دهانم تلخ میشود. خراب شدن لپ تاپ مثل یه دفعه مریض شدنه. وقتی اتفاق میافته یک دفعه قدرشو میدونی یک دفعه به گذشته ها و راحتی که داشتی فکر میکنی. اما در مورد این لپ تاپ، من هر لحظه شکرگزارش بودم. هر لحظه یادم بود کارم راحتتر شده. اما چه فایده باید بیشتر از اهمیت دادن کاری میکردم باید مرتب آنتیویروسش را آپدیت میکردم و ...
امیدوارم زودتر حل بشه.
وقتی هیولاهای درون خودمون رو رها میکنیم و اونها از تاریکی میان بیرون، میبینیم خیلیهاشون گاوهایی بودن که تنها نیاز به نور و چرا داشتن.
میگن یک تکنیک درمانی هست تو روانشناسی که طرف رو در شرایطی که نسبت بهش فوبیا داره و درگیره قرار میدن. تکنیک غرقه سازی! نمی دونم کجا و در چه مواردی کاربرد داره ولی من که صبح به عنوان بخشی از کار عملی، توده سرطانی روده موش رو با تیغ جراحی تیز خرد کردم و مراحل کار را به همراهی همگروهی به طور قابل قبول انجام دادم، تا الان که یادش میافتم خودمو چنگ میزنم. :))
نوشتنش سخت بود اما نوشتم که شاید خوب باشه. شما از چه کارهایی فوبیا دارین که بعد تو موقعیت انجامش قرار گرفتین؟ سخنرانی؟ خون گرفتن؟ زلزله؟ در موردش حرف بزنیم.
هر وقت از یکی دلخور میشم به خودم میگم !hate is heavy توی رابطه ها اونقد به فکر خودم هستم که سعی میکنم تنشی ایجاد نکنم. طالب آرامش و دوستی هستم که همیشه سکوت میکنم و اگر جواب بدم و چیزی رو از تعادل خارج کنم دلم برای آرامش تنگ میشه و پیش خودم احساس گناه میکنم. چون همیشه چند کیلوبایت از قضاوت کردن هام میره واسه درک کردن طرف مقابل. و همیشه چیزی برای درک کردن طرف مقابل هست.
من همیشه میتوانم درکتان کنم و کنار من تقریبا همیشه کفه به سمت شماست. اما وقتی تو این قضیه زیاده روی کنم برمیگردم به خودم. احساس میکنم قدرتی ندارم که خوب هستم. توانی در دافعه ندارم که همش شده جاذبه. میخواهم بگویم سمیت سمیت است و مهم نیست چه کسی. کجا. چگونه. باید به جای نادیده گرفتن، چیزی که نیستند را بپذیریم و از خود و اطرافیان محافظت کنیم.