زندگی میتوانست اکسل نباشد

کار کردن با اکسل آفیس هم شده مثل تصمیم گرفتن برای زندگی! هی با سیستم های سایت ور میری داد میزنی(!) پیدااا شد این دفه. یاد گرفتم.

۰

بدون آینده و کم در آمد بله یا خیر؟!

در راستای نشان دادن حقایق ٬میگه پارکینگ اساتید دانشگاه خودمونو با پارکینگ ماشینهای استادای علوم پزشکی مقایسه کنید!


۱

نشد من غیبت کنم داستان نشه!

امروز قاطع گفتم کلاس ساعت دو رو نمیام و نرفتم...نرفتیم.. چهار نفر برگشتیم خونه. استاد از اوناییه که کلاسو تاریک میکنه و اکثر مواقع از خط کتاب روی صفحه نمایش میخونه و رو هوا توضیح میده! میم و کلا بچه های کلاس برای اینکه غیبت نخوریم اسممونو تو لیست حضور غیاب نوشتن.. استاده اتفاقا این دفه چک کرد و فهمید... دیدن گندش دراومده گفتن اینا بودن! رفتن بیرون! گفت من ندیدم کسی بره بیرون.. یعنی چهار نفری رفتن بیرون؟؟! بهش گفتن تاریک بود ندیدین!
۰ ۰

دیگه این فیلما از دست خودمم در رفته..

اول رفتم خرید.. بین راهم پیاده شدم و رفتم جایی.. در اتوبوس جزو آخرین نفرها پیاده شدم.. دو بار جای آب سردکن ها واستادم آب خوردم و همه اینها در حالیکه از اول هم دیرم شده بود.
حالا اینا اوکی. چرا لحظه ورود به کلاس ابروهامو خم کردم و خومو شبیه ببخشید دست من نبود که دیر شد کردم
۰

خودزنی های

داشتیم با شین میرفتیم که به کلاس عمومی که این ترم برداشتیمم برسیم.. هی میگفتیم کاش استادش از این حرصیا باشه حرفهای بی منطق بزنه..


همهه تو بحثهای مذهبی اجتماعی خیلی دوست داریم خودزنی بکنیم!

۲ ۰

مهربانی زبان همه

یکی، بعد دو سال که مرا میبیند در  حال سلام احوال پرسی ام، آرام و جرعه جرعه آب معدنی مینوشد و با  کم میلی پاسخ میدهد... در حالیکه چندین سال هم کلاسی بودیم!

یکی بعد دو بار منو دیدن و سلام کردن به اسم کوچک صدایم میزند و میخواهد در عکسهایش باشم


مییم ! آرزوم اینه.. مثل تو باشم!

۱

کوزه به فکر ... :\

در مورد کمک هزینه های دانشگاه های امریکا صحبت میکرد، میگفت تا سی سی و یک دو هزار دلار در سال یعنی در حد بخور و نمیر... در حد نمیر، ریسرچ کن :)))

۰ ۰

تا به امروز به اینگونه بوده است

 همین الان از همایش زدم بیرون 

چون یک چیزی حالیم نمیشد

دو گوشیم شارژ خالی کرده بود


+گرسنمه

۰ ۱

حرف۲۳۸

ناگهان متوجه موضوع شدم!

پرسید تو کلاستون جو چه جوریه؟! اهل خنده و شوخی هستن بچه هاتون؟!

گفتم آااره


بعد با خودم فکر کردم ما سی و اندی آدم کم حرف و ساکت و بی حوصله ی بحث هستیم میشینیم دور هم کلاس پاس میکنیم..

۰ ۰

حرف۲۱۷

لا به لای قفسه های کتابخونه، به یمن تلگرام فهمیدم کلاس تشکیل شده و استاد آمده. همه میپرسیدن کدوم بچه ای پا شده رفته کلاس را تشکیل داده؟ همه به روی خودشان نمیاوردن. آخر هم معلوم نشد ما باید از چه کسی متنفر بشویم. اما خیلیا گفتن فردا حتما خودشان را به کلاس بعدی میرسانند.. خوابگاهی ها هم تقاضای فرصت برای رسیدن داشتن و اینکه نرید تا ما هم خودمونو برسونیم.. و  مثل همیشه کاملا فراموش شد خواست جمع چی بود و  قرار بود کلاسها دو هفته بعد تشکیل شود..
۱ ۱
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان