یه وقتایی آدم به خودش وقت میده اما بقیه نمیدن
◀◀رفتم دانشکده
یه وقتایی آدم به خودش وقت میده اما بقیه نمیدن
◀◀رفتم دانشکده
از هیچ باید به قدر هیچ خواست نه بیشتر!
ابن مشغله - نادر ابراهیمی
گاهی وقتا فکر میکنم اونهایی که تو زندگی ساده ترین و عادتی ترین چیزهارو انتخاب میکنن بهتر از بقیه معنی زندگی رو درک کردن. اونهایی که کلاس اول دوست نداشتن برن مدرسه، اونهایی که جمعهها خوابیدن و بعد پاشدن فیلم سینمایی نگاه کردن و اصلا برنامه مورد علاقهشان برای یک صبح منحصر به فرد همین بوده و برای صبح منحصر به فرد بعدیشان هم همینه آن هایی که تمام چیزی که از زندگی میخوان نشستن و بعد از ظهر فوتبال دیدنه و وقتی فوتبال میبینن فقط به بازی نگاه میکنن نه به رویای روی چمنها دویدن و جلوی صدها هزار نفر گل زدن. خیلی از آنهایی که میتوانند خواستگاریو که براشون میاد یک هفته ای قبول کنن چون معتقدن به نظر همه چیش اوکیه و بعد همه میبینن واقعا همینطوریه! انهایی که درست فکر میکنن و به اولین شغل اداری با حقوق ثابت و یک روز تعطیلی و بیمه و فلان روز مرخصی در سال، با قطعیت پاسخ بله میدهند و برای مصاحبه مطالعه میکنن و یکباره به تلاطم میافتند. آنهایی که دراز میکشند چای میخورند و کتاب میخوانند تا یک چیزی بدانند نه این که یک چیزی پیدا کنند!
گاهی فکر میکنم از زندگی توقعی نداشتن و معمولی ترین ها را برگزیدن عالی ترین کاری هست که میشه تو این فرصت مسخره انجام داد و بیشتر کسانی که خارقالعادهترین هارو انتخاب میکنن حتی بعد همه ماجراهایش غمگین یه گوشه به گذر زمانهای کسل کنندهای که بدان عادت ندارند نگاه میکنند و لبخند تلخ میزنند.شاید.
و گاهی
پشیمانی، تنها در آوردن سوزن است
از سینهی پروانهای غبار گرفته
گروس عبدالمالکیان