پنجشنبه ۱۳ آبان ۹۵
یهو یه جایی چشمم افتاد به یه کامنت خیلی قدیمی از خودم.. اصلا انگار من نبودم.
یهو یه جایی چشمم افتاد به یه کامنت خیلی قدیمی از خودم.. اصلا انگار من نبودم.
بین گزارشکار نوشتن و برای امتحان چهارشنبه خواندن، فیلم جدید دانلود شده را نبینم صلوات.
شما بخون ساندویچی مترو، ما میخونیم توزیع کننده مواد!
*حدس. موادفروش ها آدمهایی که کشف میکنم.
در راستای نشان دادن حقایق ٬میگه پارکینگ اساتید دانشگاه خودمونو با پارکینگ ماشینهای استادای علوم پزشکی مقایسه کنید!
آدمی که دو ساعت از آمدنش به خانه گذشته باشد و با همه بیکاری هنوز شلوار راحتی خونگی اش را به پا نکرده.
هیچ چیز زشت تر از لبخند معنی دار پیرمرد کنار نیمکت پارک، که برای دختری با لباسهای ناجور و هوس انگیز نقشه میبافد، زشت نیست