ولی این نیست.(نیستم)

از لحاظ روحی نیاز دارم یه نامزد شبیه بهنام بانی داشته باشم. شب با 206 بیاد دنبالم بریم تو خیابون کاملا بی خودی دور بزنیم. صدای ضبط هم نسبتا بلند باشه. یه چیز خوشمزه بین راهی هم بخوریم. مهم تر این که خودمم اون دختری باشم که تو این موقعیت تنها توی حس و حال همین چیزایی که گفتم باشه. نهایتا کارهای مهم پیش روش رو تو انتخاب اتلیه خوب برای عروسی ببینه. همین. تمام. نقطه.

 

۳

893فا

کی میدونه ما چی میدونیم. چی تو دلمونه. یه چیز معمولی چه معنی برامون داره. هیچی. ما تنها هستیم. ولی اوکی هست قضیه گویا.

۴

892فا

به چیزهایی که قبلا برات ارزش بود احترام بزار. حتی اگه الان برات هیچه و دنبالش نمیکنی.

۱

پریودی و اعصاب ضعیف؟

توی ناراحتیام دنبال ردپای پریودی هستم. نمیدونم ولی از این که همه چیو ربط بدم به این موضوع خوشم نمیاد. در عوض بی تاثیر هم نیست و ادم حساس میشه. یه چیزی مثل یه فاکتوره صرفا. نه یک دلیل یا تنها یک عامل برای ناراحتی.

خیلی مایلم بدونم تا به حال حساسیت روحی خودتون یا اطرافیان رو تونستین به پریودی ربط بدین؟

۳ ۴

890فا

به نظرم یکی از حسرتهای ادم هایی که اختلال روانی دارند و به این اختلال واقف هستند اینه که دلشون میخواد به جای چیزهای غیرمنطقی به خاطر موضوعات ناراحت کننده منطقی تر گریه کنند.

شاید باورتون نشه ولی ناراحتی یه ادم دیگه که دچار شکست عشقی شده یا ورشکست شده رو بهتر میپذیرن تا مال خودشون رو.

۰ ۰

888فا

گاهی وقتها فکر میکنم شاید استعداد من تو زمینه coaching باشه. 

۱ ۲

10 انگشت

تایپ ده انگشتی چیز جالبیه. با سایتهایی که انلاین تمرین و آموزش میدهند امتحان کنید. خوشم میاد.

۱ ۲

همانا

ان مع العسر یسرا

ان مع العسر یسرا

 

۰ ۳

فا و راه های نرفته اش

یه سری معلم ها در دوران تحصیل من واقعا استعداد کش بودند.

سال اول دبیرستان این شانس رو داشتم تو مدرسه برنامه نویسی سی پلاس پلاس یاد بگیرم ولی با چه معلمی؟

از اول تا اخر نفهمیدم چرا و این کدها یعنی چی؟

یعنی درک نمیکردم و زجر میکشیدم و از ترس سمت کتابش نمیرفتم و همینطور سمت کامپیوتر دردسر نصب برنامه که اصلا.

اخر سر کدها رو سر امتحان سر هم کردم و بیست شدم بدون این که تمرین های عملی خوبی انجام بدیم. پسر عجب زجری بود.

وقتی دبیرستان را تمام کردم از قضا مشامه ام میگفت برو مهندسی نرم افزار بدون کنکور دانشکاه آزاد. حتی با آن تلفن خراب طبقه بالایمان یواشکی زنگ زدم آموزش دانشگاه.

منتها نمیشد. من یه دانش آموز تیزهوشانی رد شده از کنکور پزشکی بودم (آن هم دو بار) و هیچ دل خوشی نداشتیم برای ادامه تحصیل هزینه بیشتری بدهیم.

حالا من هستم و حوضم.

نگاهی که هرروز از تغییر رشته بیشتر فاصله میگیره اما چشم از پشت سر بر نمیداره.

اوه چرا اینها را اینجا میگویم.

دارم لحظه را درک میکنم و آنچه هستم را میپذیرم. و به زیبایی نهفته در هر کم و کاستی دلخوش میکنم.

۱

884th

هر چه زمان میگذرد بیشتر دلم میخواهد همنشینی کم حرف داشته باشم.

۱
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان