صفحات فروش آنلاین صبر میکنند ببینن من کی حال ندارم و یا کی روابط حسنه ای با والدینم ندارم و درست همون موقع بهترین جنسهاشونو میارن و حتی چیزهای خوب قبلی رو شارژ میکنند. مسلمانان کجایید؟
صفحات فروش آنلاین صبر میکنند ببینن من کی حال ندارم و یا کی روابط حسنه ای با والدینم ندارم و درست همون موقع بهترین جنسهاشونو میارن و حتی چیزهای خوب قبلی رو شارژ میکنند. مسلمانان کجایید؟
یکی از دوستای دانشگاهی روانشناسه و تو صفحه کاریش در مورد تفاوت افسردگی و فرسودگی سوال کرده. به نظرم نکته ظریف و قابل تاملیه.
حالا من در نتیجه ی تغییر عادت های بد به خوب یه مثال از خودم میگم:
من روزانه مدتی رو آهنگ فرانسوی گوش میدم. یه چندتا کلمه ساده هم میفهمم اما در کل و اصل که هیچی.
خواستم این عادت وقتمو نگیره و به جاش بهم حس ارزشمندی بده بنابراین شروع کردم همون ساعت روز با اپلیکیشن زبان فرانسه یادگرفتن. آهنگ هارو گوش میدم ولی انگار که دست خودم نباشه یه کم که گوش میدم دوست دارم اپ آموزشی رو باز کنم و خودمم یه روزی مثل اون خواننده ها حرف بزنم و بخونم!
به نظرم این یکی از تغییر های عادتی موفق و اصولی من بود.
این قضیه خوبه اما زبان فرانسه جزو اولویت های مهم من نیست. حالا زیاد مهم نیست. برام ایمیل اومده که کلا تو هفته 34 دقیقه مطالعه فرانسه داشتم. 34 دقیقه برای کسی که کارهای دیگه شم به موقع انجام بده زیاد نیست.
ساعت خوابم این ماه هم کنترل نشد و باز ماییم و همون آش و کاسه.
نمیدونم مدیریت هیجانات منفی چه شکلیه ولی وقتی موضوع b بهم استرس میده در حالیکه موضوع a از اهمیت بیشتری در زندگی حرفه ایم برخورداره یه دفعه به نظرم میرسه موضوع a و b هر دو در زندگیم اهمیتی ندارند. فکر کنم این دیگه جدی جدی سگ سیاه معروف باشه.
هر چی زمان میگذره تعداد حرفهایی که گفتنشون مثل تف سر بالاست بیشتر میشه. اصلا ساعت میندازه!
همه ی ما عادت های بد داریم. همه ی ما لاقل یک بار به فکر تغییر افتادهایم. در مورد حذف عادت های بد چیزی که خوندم و تجربه کردم اینه که بهتره به جای یهویی حذف کردن، با یه عادت بد دیگه که کمتر ضرر داره یا با یه عادت خوب که بهش نزدیک ترین تناسب رو داره جایگزین کنید.
مثلا سیگار رو با سیگار الکتریکی (صرفا یه جا خوندم.)
خودارضایی رو با ورزش
و ...
من خودم همیشه تو حذف عادت های بد یهویی و مجبوری تغییر کردم و این تجربه رو زیاد نداشتم ولی حالا بیاین سعی کنیم و تجربه هامونو با هم شریک شیم.
متوجه شدم که افراد نزدیک به من از خوشحالی من خوشحال و از ناراحتی ام ناراحت یا نگران میشوند.
اما نسبتا هیچ کاری از دستشان برنمیاید.
میخوام من برای اونها اینجوری نباشم. از دستم بر بیاید.
تفاوت 20 سالگی با 25 سالگی:
20: من دوست دارم چه جوری باشم؟ جواب: متناوب (نشانه ای کوچک میبینید اما)
25: من چه جوری نیستم؟ جواب: مشخص
موضع من توی کلاس های رفع اشکال آخر ترم به این صورته که نهایتا استاد با خودش میگه داره میپرسه لیلی زن بود یا مرد.
اون روزی که بیشتر از یک تماس اداری تو خونه جلوی بقیه میگیرم، اونجاییه که کار بیخ پیدا کرده.