زندگی بدون حکایت

شبی در سیاه چادر چوپان پیری بودم.

از او خواستم که تمام زندگی‌اش را برایم حکایت کند.

گفت: برادر، چه حکایتی؟ ما اصلا زندگی نکردیم تا حکایتی داشته باشد.

به خویش گفتم: همین بزرگ‌ترین حکایت دردناکی است که درباره‌ی زندگی یک چوپان میتوان گفت و شنید و به آن اندیشید.

اما من آن چوپان ِ پیر ِ سیاه چادر  ِ کوه ِ دور نیستم....


-ابن مشغله از نادر ابراهیمی

۰ ۰

Hoof:(

Where is it ?

۰ ۰

Seriously

Whenever you are i will find you and be part of you

۱ ۰

My different attitudes through life in day and night!

امدم اینجا سه بار نوشتم کسالت باره

کسالت باره

کسالت باره

بعد یهو یادم اومد چقد دیشب موقع خواب واسه این زندگی کسالت‌بار خواهش کرده بودم!

و با کمی کشف و شهود به این نتیجه رسیده بودم که اساسا تقصیره خودمه کسلم و کسالت باره و معلوم نیست کدام یک از ما اول این بازی را شروع کرده

۰ ۰

صدای پاهاش مث بارونه

این روزا که همش بارون میاد هی فک میکنم الان میاد تو اتاقم! و منو مشغول اینترنت میبینه!! (حساسه) بعد میبینم اشتباه کردم همون صدای بارون از تو کوچه‌ست

۰ ۰

روح من سیگاری است این چیزیه که مطمینم

دیشب خواب دیدم  برای اولین بار سیگار میکشم! یه بار هورت کشیدم بعد انداختمش!! بعد یکی از دوستای راهنماییم که جدیدا تو اینستا دیدمش یهو اومد گفت اون خیلی قوی بود نباید اولین بار بکشه کسی! بعد فک کنم اول سال بود میدوئیدیم تو کلاس جا بگیریم

۱ ۰

غریب

بعضی وقتها خیلی احساس بی‌قراری میکنم

و فکر میکنم شاید دلیلش خودم نیستم

۰ ۰

روان شدنم آرزوست

ترجمه کردن هم مثل خیلی کارهای مهم دیگه ، در ابتدا مثل جون دادنه. باید طاقت بیارم باید ادامه بدم

تا برسم به جای خوبش

جایی که مثل آب روان میشه همه چی

اونجا عروسی منه

۲ ۱

۱۳بدر

روز طبیعته و من تو خونه‌م برگهارو میبینم و تازگیشونو

و انرژی خوبشونو


بارون میاد و من  در بند اعتقادات خونواده مبنی بر #اگر بری بیرون سرما میخوری

#کی میره بیرون


۰ ۰

اعضای جدید در حال لود شدن:)

عمه
خاله

یه روزی هم شاید مامان:/
۰ ۰
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان