صدای مهربون شما

دو نفر آدم بودیم که رو تردمیل بغل هم راه می رفتیم. سر صحبت رو باز کرد.  گفت چقدر خوشم میاد اینطوری عرق میکنین وقتی میدویین.
اما من تو دلم میگفتم چقدر صدای مهربون آدم ها نظر مارو بهشون تغییر میده
۰

دختر صد درصد دلخواه در صبح بارانی

صبح تو مترو به آدم ها نگاه می کردم به این که چندتایشان تو تیم من هستن  و مثل من تو این هوای خیلی سرد، لباس گرم نپوشیدن. با دیدن کسانی که لباس نازک به تن داشتن دلم قرص میشد..

صبح بعد از باران بود و همه‌ی  زمینها خیس و من تو راه پر از چاله‌های آب تا دانشگاه قدم می‌زدم. از اون روز چند سالی گذشته اما همیشه تو این هوا یاد اون مرد غریبه میافتم که اومد و صاف گفت چه احساسی به من داره. جالب تر اینکه یک نفر شبیه به همون آدم رو  امروز دیدم همیشه انقد چهره ها برام تکراری اند که هیچ نمیدونم شبیه یا.. خودش.

۱

سلام

به درختی که بین دیدمون بود و ما گردن کج کردیم تا به هم سلام کنیم.

۰

وانفسای مدام

اعتماد به نفس چیزیه که تلاشم تو کار بهم داده و خدارو شاکرم بابتش.  بابت همین یک ذره که حالمو بهتر میکنه و راحت تر هستم. البته یک متن طولانی ترم رو که شب ادیت کنم معلوم میشه خیلی اوضاع وانفساس و بار دیگر کمک لازمم به خودم. :))
۱

دوست

سال آخر دبیرستان که بودم نوت های گوشیم پر بود از هزار و یک دلیلی که باید با تنها دوست آن سه سال قطع ارتباط کنم.
دلایل من کم نبود و بعد چند وقت که گفت دو سال است ازدواج کرده و می ترسید بهم بگوید باز هم کم نبود‌! آن زمان این مسائل را خاله زنکی میدانستم یعنی آن زمان حق می دادم مسائل شخصی اش را بهم نگوید! به هر حال دوستی ما مثل یک اسب پیر بی حال تا آخر رفت دلیلش هم من که از جدا شدن احساس گناه میکردم.

بعدا فکر کردم چقدر همه چیز فرق می کرد اگر این کار را در حق خودم و آینده ام میکردم. پس از آن سال رفتیم دانشگاه و خود به خود آن دوستی به انتهای ملموسش رسید.

گذشت و رفته رفته خودم را دیدم که در دانشگاه با یک نفر بسیار شبیه به همان آدم دوست هستم! یک آدم خوب دیگر که برای دوستی با من نامناسب است..
۰

در صورت امکان..

لطفا دیگه هیچ وقت واسه چیزی که قسمته، خریت منو وسیله قرار نده!
۰

668th

.

شما خودتونو تو آینه می‌بینید؟

من نمی‌بینم..

.


هم‌نوایی شبانه ارکشتر چوب‌ها

۰

آنی

هر کسی یه فکرهایی تو ذهنش داره که نمیخواد داشته باشه. هر کسی ممکنه موقع دیدن تلویزیون موقع رانندگی وسط خوندن یک کتاب سرشو تکون بده و اون داخل بگه نه نه نه... و تو دلش آرزو کنه کاش فکر ها مثل پرنده از بوم ذهنش پر بزنن و برن.
اما نمیشه. نمیرن. فکر ها همیشه هستند. ترس ها همیشه هستند. سوال ها همیشه هستند. همه چیز هست و ما شاید خیلی هم اختیارشونو نداریم. شما فکر میکنید چون صاحب این بدن هستین لابد اون داخل اختیار فکر کردن به هر چیزی که بخواین هم دارین که البته درست فکر کردین. اما این برای حالا که بیست سی یا چهل ... سالی از تاریخ ساختتون گذشته و هیچ کنترل درستی روش نداشتین نیست‌ و تا ثریا دیواره کج رفته.. حالا دیگه بعضی چیزها مهمون ناخونده‌ن. شما نخواستین بیان شما نخواستین بمونن اما اومدن. اما موندن. و حالا با تلاش های بی ثمر شما موندنی تر میشن. پس از نه گفتن و "بهش فکر نکن" برای خودتون استفاده نکنید. (کی شده به حرف خودتون گوش بدین؟)
یه وقتایی باید لیوان چای به دست تو خونه برین سمت در. در ذهنتون رو باز کنید. باز بزارید. بزارید هر فکری میخواد بیاد. هر فکری رو هر مبلی خواست بشینه. شما هم بنشینید پشت میزتون  کارتون رو بکنید.
یه سری فکرها میرن خودشون. و کم کم یه مهمون های دیگه یه فکرهای بهتر که شما خودتون خالقشون هستید یا فراخوندین میان.
۰

چمدان‌های سنگین

این نت رو چند ماه پیش نوشتم زمانی که تازه شروع شده بود؛


پنج تصمیمی که باید تو این اوضاع اقتصادی بگیرم:
صرفه جویی در منابع آب و برق و ...
خودداری از خریدهای غیرضروری
حمایت از کتاب‌فروشی‌ها
محکم بودن و امید داشتن به روزهای خوب
درس خواندن بیشتر


پ.ن. البته به این معنا نیست که غر نمی زنم چون بازم یه کم می زنم. و به این معنا نیست که از تغییرات اساسی حمایت نمی‌کنم. در حال حاضر اما نجات دهنده‌ ای وجود نداره. ولی باید مثل یک امیدوار عمل کرد.

۰ ۲

رسم بی رحمی

این که بین ما رسم های خوبی وجود داره و خیلی هامون به فکر هم هستیم و به هم نزدیکیم درست. اما رسم و رسوم مربوط به مراسم تعزیه وخاکسپاری خودش در حد فاجعه‌ ای شده. این وسط یه خانواده در غم از دست دادن، باید کمرشو صاف کنه و بدوئه دنبال رسم و رسوم و حرف مردم. این بی انصافیه.

۰
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان