501th

روی صفحه ی لپ تاپش عکس شرلوک هلمز است. روی پروفایل گوشی اش هم. با این همه هیچ شبیه اون نیست. حتی نقطه ی مقابلش است! بیش از همه چیزهایی را دوست دارد که هیچ شبیه خودش نیست.

اولین پسری است که با او در دانشگاه راحتم. شاید چون به نظرم نه مرده نه زن! اگر خدا یه ادم فاقد جنسیت درست میکرد خیلی شبیه او میشد.

آدم صلح طلبیه و ادم خیلی دوست باز. نمیگم رفیق باز چون به نظرم فرق داره. خودش را برای دیگران تغییر نمی دهد و به هر شکلی بودند در نمیاید اما اعتراضی هم به گندترین اخلاقهایشان نمیکند. خودش را تا نوک انگشتانش منعطف نگه میدارد. آدم کمکهای صد درصده و در دوستی همه چیز را برای دیگران میگذارد و برای خودش هیچ برنمیدارد جز خاطراتی که معلوم است در ذهنش مدام مرور میکند. مدام در مکالماتمان از افراد مشخصی یاد میکند

ادم دست و دل بازیه. بند پول نیست.
بند موقعیت نیست
بند پیشرفت نیست
بند کار و شغل نیست
مهم تر این که کلا بند آینده نیست!! 

اما شاید هم برعکس! کلی تلاش بکند که اینطور به نظر بیاید..


از من دوره. دوست او نیستم. انگار جزو آن ادم هایی نیستم که مکالماتمان یادش بماند.

۱ ۳

چیزهای نسیه

نشستن فکر کردن که من از چی ممکنه ناراحت باشم! و فکر کردن به خاطر فلان مسئله س شاید!

اینو از اونجا فهمیدم که فورا هر کدوم جدا جدا بهم گفتن!

بگذریم از این که قبلش خودشون رفتارشونو با من تغییر داده بودن و من فکر کرده بودم چرا نمیگن دلیل ناراحتی شون چیه و مدام بهش فکر میکردم و پیر میشدم!

گفتم بگم تا شما هم نهایتا راضی نبودید مثل ما تو حرف زدن نسیه هم نباشید.

۱ ۳

در میان آدمها

کلا میتونه باشخصیت باشه. درو برامون باز نگه داشت و گفت خوبه همیشه یه جنتلمن همراهتون باشه

دلش میخواد همه بگیم اوهه تو چقد آداب سرت میشه وجنتلمنی


و چقد خفنی که همه ی ترفندهای کامپیوتری و نرم افزاری رو بلدی و و چه خفن که بلدی تو دو دقیقه گزارشکار سطل آشغالی سرهم کنی پرینت بگیری و  ما بلد نیستیم..


خیلی پایبند اصول و یعنی خیلی پایبند اطلاعات لاکچری و کلمات لاکچری و تکنولوژی های لاکچری.. تفریحات لاکچری جدید


اما از درس خوندنش. یه بار با کیف و دم و دستگاه میاد یه بار بی هیچ چیز. شاید حتی تو دلش میگه مرد که جزوه نمینویسه اخر از یکی میگیرم!  یه بار کسی بهش جزوه ای نداد مجبور شد کل تکست یه کتاب اصلی رو بخونه. باید بگم فردای امتحان کلی برامون نطق کرد! از اون ادماس که سالی یه بار کتابو باز میکنن اما صد تا سوال و طرح و خاطره تو ذهنشون درست میشه و صد تا سوال از استاد میکنن.. مثل همین کتابهای دبیرستان که معلومه خونده و هنوز از مطالب توش سر کلاسا میگه.


نمیدونم چه کلمه ای به کار ببرم.. خیلی پانداست! یه بار از صندلی اخر یک ردیف بلند شد خواست بیاد بیرون، لپ تاپ یکی از بچه ها با کیفش پرت شد رو زمین..  از اوناست که وقتی یه گند میزنن حتی یه معذرت خواهی خشک و خالی هم نمیکنند.

۶ ۲

About mim درباره میم

وقتی فیلم شبهای روشنو دیدم بهش پیام دادم. کلی ذوق نشون داد. معمولا هیچ چیزیو بدون ذوق نمیزاره (مگر اینکه یه کم بی ادبی باشه!) اما بعد موسیقی متن فیلمو فرستاد. بعدتر همون شعری رو فرستاد که آخر فیلم استاده میخوند. یادم اومد شعرو خیلی وقت پیش هم تو گروه خودمون فرستاده بود. گفت چندباری فیلمو دیده. میم اینجور آدمه. پارسال یه انیمیشن نشونم داد که توش دو تا موجود بودن که ویولن میزد یکیش. بعد هر دفه فقط یکیشون میتونست زنده باشه. یه جور عجیبی غمناک بود مخصوصا که میم نشونش میداد. فقط یه لحظه همو میتونستن ببینن. میم هیچیو بروز نمیده. هیچ وقت که خلاف تمام عقایدش صحبت شده بحث نکرده مخالفت نکرده حتی نظر خودشو هم نگفته اما بعد از تصمیمهایی که گرفته و حتی شاید از پروفایل پیکچرهایی که بعدها گذاشته فهمیدیم چه قدر فرق داشته. گاهی عصبانی میشم چرا تمام راه برگشت از دانشگاهو من دارم از خودم حرف میزنم و چرا نمیدونم درد دل او چیه. همیشه باید ردپای اون چیزی که هستو از تو فیلمها و آهنگایی که نشونم  میده بگیرم. گاهی به جاهای عجیبی میرسم. میم تنهایی قشنگی داره و از همه مهمتر کمتر موقعی کسیو توش راه میده. یه غم اصیل با خودش داره که داد نمیزنش.

۱۰ ۳

بنجامین باتن های درونم

چقد حرف تو دل منو گفت. چقد نتونستم عین اینو اینجا بنویسم.

 من نه تنها در مردم دنیا٬ که عمیقا در خودم بنجامین باتنی از خوبی ها و درستی ها پنهان کرده ام که رو به افول است.

عکس‌هاى ترور سفیر روسیه در آنکارا بیش از هر صفت دیگرى - خشونت‌بار، ترسناک، غم‌آلود یا شاید براى بعضى‌ها خوشحال‌کننده - حیرت‌انگیز است. یک اجراى شگفت‌انگیز است از آن‌چه تا به حال عادت داشتیم در فیلم‌ها یا سریال‌هاى هالیوود و شبه‌هالیوود ببینیم. مانند پلانى از یک سکانس است که اگر در فیلمى آن را مى‌دیدیم، به همدیگر مى‌گفتیم  «خب، فیلمه دیگه! اگه واقعى بود که دیگه فیلم نبود» با این تفاوت که این یکى اتفاقن فیلم نیست، عین واقعیت است.

واقعیت این است که جهان دارد روند معکوسى را طى مى‌کند. مثل مورد عجیب بنجامین باتن، انگار دارد به عقب بازمى‌گردد؛ در همه‌چیز. از ایده‌ى برابرى به برترى نژادى. از اتحاد و همبستگى به انزوا و فردگرایى. از تلرانس و چندصدایى به فناتیزم مذهبى. از شعار حقوق بشر به تقدیس پول و قدرت. و در این عقب‌گرد، انسان مقیم جهان امروز، در واقعیت خیالات خود را عملى مى‌کند: سینمایى مى‌جنگد، سینمایى حمله مى‌کند، سینمایى سر مى‌بُرد و سینمایى آدم مى‌کشد.

تارانتینو گفته بود کار من گفتن این موضوع به شما نیست که در فیلم‌هایم درباره‌ى چه چیزى می‌خواهم حرف بزنم؛ کار من پنهان کردن آن است. حالا مى‌شود گفت دنیا - دنیاى واقعى ما که در آن زندگى مى‌کنیم - بیش از هر زمان دیگرى تارانتینویى شده است. هرچند، کافى است عجیب‌ترین و غیرمحتمل‌ترین اتفاق ممکن را در ذهن خود تصور کنید: بعید نیست که سکانس بعدى فیلمِ دنیا، همان باشد!

حسین وحدانی


* سه عکس دیگر در ادامه مطلب. عکس میانی فوق العاده ست!

۴ ۲

چهارم آذر. یه چیزی بگم.

 #چهارم_آذر

خشونت_علیه_زنان

اولین؛

نمیدونم چه جوری مطلبو از تو ذهنم و از لابه لای ابرها و غبارها به درستی روی کاغذ بنشونم و حقشو برای خودم ادا کنم. آرام و واضح میخوام بگم وقتی از پایمال شدن حق و حقوق زنی حرف میزنیم و از ظلمهایی که بر اونها میشه میگیم لزوما نمیخوایم "ظالم" رو محاکمه کنیم. لزوما نمیخوایم ظالم رو تحقیر کنیم. لزوما نمیخوایم براش متاسف باشیم. بلکه لزوما میخواهیم همه را آگاه کنیم. هر کسی میتواند ظلم کند و ناحقی به وجود بیاورد. دوست، پدر مادر یا معشوقه یک زن. کسانی که در عین علاقه واقعی، ناغافل ضربه ها را وارد قلب  او میکنند.


دومین؛

وقتی یک زن/مرد علیه انسانیت یک زن دیگر بلند میشود لزوما به معنی از هستی ساقط کردن او نیست. گاهی مرد به بهانه غیرت، زن را ماه ها در خانه زندانی میکند. گاهی مادری به مسئولیت تربیت دختر به اصطلاح نجیب و پاکش، لذت خندیدن با صدای بلند و تاب سواری در پارک را از او میگیرد. حتی اگر دوازده ساله باشد. گاهی آشنا و فامیل رو به مادر و پدر نورسیده میگوید حالا ببینید بچتون با اینکه دختر شد انقد برایتان بخندد و شیرین باشد که شما نگهش دارید و جهیزیه اش را هم بدهید. گاهی اعضای خانواده میخواهند زودتر سفره جمع شود و ظرف ها شسته شوند در حالی که برادر نشسته، مردان همه نشسته اند. باید زودتر همه ی کارها انجام شود. بدون هیچ نوع راه حل دیگه ای. حتی اگر دختر پریود باشد. حتی اگر همه ی انسان ها با این مکانیسم های طبیعی و علمی به دنیا آمده باشند. گاهی دختر ها  در جمع خودشان از دماغ بزرگ فلانی حرف میزنند که چه کسی میگیردش یا از دماغ کوچک فلانی که چه موقع عمل کرد یا از مانتویی شدن دختر چادری که چه دلیلی داشته.. گاهی جامعه دختر با کتانی زرد را نمی پذیرد، دوچرخه سوار را نمیپذیرد ساز به دوش را نمیپذیرد. مسافرت مجردی برو را نمی پذیرد. جواب سلام بده هم کلاسی مذکر را نمیپذیرد....و.



۱ ۳

از ما

ما فرزندان ناخلف با هیچ کس میل سخن نیست در کنج تنهایی خود نشسته و سر بر گوشی و لپتاپ فرو برده و فاقد حوصله! به محض شنیدن صدای مامان و بابا و دزدیده شدن ماشین،  لباس پوشیده دم در حاضریم!!
۰

آن چه خود بیش از دیگران محتاجیم

 خیلی وقتا آدما حرفایی رو میزنن که یکی باید به خودشون بزنه.. مثل وقتی که میگه کسی که بخوادت، تو رو واسه خودت میخواد!
شایدم خودشون تو خلوت مدام به خودشون گوشزد میکنن اونو واسه خودش بخواه!! و ناگاه تو جمع همون ها رو به خورد بقیه م میدن
فهمیدن این چیزا تو دیگران به غیر از هوش اجتماعی رو به بالا، یه ذهن میخواد که در خلوت خودش پر از این جور حرفا باشه و گاهی که فرد نگاه میکنه ببینه همه ی امر و نهی هایی که خود به آن محتاج ست به بیرون درز کرده.

*چقد چرت گفتم..شمام هیچی نمیگین' _'
*این احساس من بود که یکی باید به خودش میگفت که حواست باشه کسی رو که میخوای اونو واسه ی خودش بخوای !

۱

سایکوسوشیالیسم عمیق:)

شمارو نمدونم ولی من از دعواها و بحثهای بچه های کلاس در همه جا مثل تلگرام عمیقا لذت میبرم. :)) ته دلم همیشه منتظرم
۱

از چه xx*

من اول فکر بودم بعد دست و پا درآوردم

شما چی بودید؟ 

۰ ۱
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان