فارغ از نتیجه

تنها احمق‌ها هستند که تصور می‌کنند می‌توانند جهان را تغییر دهند و تنها همان‌ها هستند که موفق می‌شوند! (سلام استیو) باید بگویم تو گیر و دار سال آخر کارشناسی یکی از این احمق ها به پستم خورده و مرا وارد پروژه ای علمی تحقیقاتی تخیلی نامعلومی کرده است. با این وجود هیچ دلم راضی نیست که او را با نه گفتن خود برنجانم یا بدقولی کنم. همین موضوع مرا تا پای تحقیق میدانی  از داروخانه های شهر کشاند و نهایتا باعث شد بعد از چهار مرتبه استفاده از وسایل نقلیه عمومی در یک روز، سرماخوردگی ام عود کند و دو شبانه روز تب عایدم شود و آخرش با خون دماغ توی خواب و خدا می داند چند مسکن نیمه جان رها شوم. از آن طرف موضوع تنها نشکستن دل این آدم نیست خودم هم کمی احمقم و نمی دانم تا چه اندازه می توانیم موفق شویم. هر چند کارهای مهم تری دارم اما تجربه ها جدید کمی به وسعت فکرم اضافه می‌کند. فارغ از نتیجه.
۰ ۳

it is money

به خودم قول دادم این دفعه که پولی گیرم اومد حتما در اولین فرصت خرجش کنم! علی رغم این که من آدم کم خرجی نیستم (شاید هم هستم) اما باید گفت نسبت به دست آوردن نیازهام مقاومت میکنم.
و از آن طرف هدفم اینه‌ که مزه ی رسیدن به چیزی با تلاش خودم را حس کنم منظورم پولی هست که حاصل تلاش خودم باشه.
مسابقه ی دانشگاه رو که شرکت کردم گفتم حتما جایزشو (اگه رتبه بیاریم) تبدیل به یک شی خواهم کرد تا هر بار یادش بیفتم و جلو چشمم باشه و بهم حس خوبی بده.
۰ ۴

my dreams come true when i get high

تمام امروز زیر بارون بودم وقتی آمدم خانه صورتم سرخ و خیس شده بود. کلی برگ و رنگ دیدم. همه ی این راه را برای یک کلاس رفته بودم و حالا تنها برمی‌گشتم. کلاس دیر تر از همیشه تمام شد و آخرش حضور غیاب هم نکرد. زیر بارون موهام زشت و خیس شده بود و مارک جوراب از زیر چکمه هام دیده میشد و من با پالتوی شل و ول و چندساله ‌ام آهنگ گوش میدادم و میدانستم هر چه از پاییز عکس بگیرم به قشنگی چیزی که میبینم نمیشه. وقتی سوار شدم ۸ دقیقه زبان خواندم. توی راه تو اتوبوس دوم، پشت چراغ قرمز  یک بار دیگر تصمیم گرفتم برگردم. وقتی گفتم ف خودت خیلی قشنگ‌تر و اصیل تر از همه‌ی رویاهات هستی.

۰ ۵

تای غریبه

امروز حرف یکی از بچه های کلاس شد. همه گفتن خوششون نمیاد ازش و فلان که من گفتم دختر خوبیه ولی انگار دوتاست. دو تاییه.
اما الان که اخر شبه خودم رو نه دو تا نه سه تا بلکه‌‌‌ هزاران تای غریبه می بینم.
۰ ۱

خووپسندی از آن خود.

تو کتاب فروشی کتاب مورد نظرو مثل پاره آجر گرفته بودم دستم و در حالی که  وراندازش میکردم هم کلاسی محبوبم وارد کتاب فروشی شد!! یه نگاه به من و دو نگاه به کتاب دستم، گفت انتخاب خوبیه من قبلا نصفشو خوندم!

با این که عادت کردم به این تو دل خالی شدنا اما من اگه نصف این غول بیابونی رو خونده بودم قطعا به جای این اداها و خودپسندی ها با چیزی نگفتن و فروتنی در موردش دهن همه رو صاف میکردم.

۰ ۳

هر صفحه ده دقیقه اووه




oh done

اون فصل از کتابی که فکر میکردم خوندنش تا خود غروب سیزده‌بدر هم تموم نشه تموم شد! با افتخار لاک‌پشت مسابقه امروز تموم سعی‌ش رو کرد.

برگشتنی

پیاده تنها راه را گز کردن.
۲

حکایت صد و خرده ای صفحه ای.

هر انسانی باید به تنهایی با مرگ مواجه شود. چه بسا اگر میتوانستیم دسته جمعی آن را تجربه کنیم، چنین هراسناک و دهشت انگیز نبود

تمام روز درباره ی مرگ خوندم.

 و بعد کمی خداشناسی.

 میتونم کتاب اندیشه رو در یک برگه خلاصه کنم بدون جا افتادن مطلبی!

چرا تو کتابهای دینی آدمهای کم حرف و شسته رفته و بامزه صاف نمیرن سر مطلب؟

برعکس همه ی اینا و اینکه انگار برام مهم نیست،  باعث میشه خیلی خوب فکر کنم.


۲ ۱

چه اهمیتی دارد

ساعت نزدیک دو،

گرسنگی در سایت

خسته از پیدا کردن منشا حیات..

۲
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان