بمب، یک عاشقانه ۱

ساعت ده و ربع صبح مرا جلوی سینما پیاده کرد. میم از دور مشخص بود. تنها او جلوی سینما بود. بلیط سینما خریدیم. (با تخفیف دانشجویی!) و وارد شدیم بهترین جای سالن بزرگه نشستیم و فیلم شروع شد...
فیلم سرشار از نماد بود. نماد های دوران جنگ و نوستالژی دهه شصتی. چیزی که در اول کار احساس کردم (با این که هیچ حقش نیست با چنین چیزی شروع کنم) این بود که اگر به آن سال ها می رفتیم اینقدر نماد نمی دیدیم. مثلا هر جایی که جای خالی داشت جانوشابه ای کوکاکولا یا دکه ی تلفن زرد گذاشته بودن. فضای آنارشیستی خاصی حاکم بود که اتفاقا یکی از چیزهایی بود که فضا را قابل باور می کرد. شلوغی و لزوما نبودن زیبایی های بصری در صحنه. فیلم محدوده ی رنگی خاصی نداشت یا شاید من متوجه نشدم.  مثلا اگر بگویید شب های روشن؟ می گویم سبز ( آن هم تنها نوعی از سبز)  یا اگر بگویید چیزهایی هست که نمیدانی؟ می گویم آبی. اما اگر بگویید بمب، یک عاشقانه؟ من می گویم شلوغی و میله!


بعدا نوشته شد؛
بمب، یک عاشقانه؟ آجری

۱ ۲
اله سار
۰۲ دی ۰۴:۵۱
نخوندم زیاد که لو نره. در مجموع نظرتون چیه ؟ پیشناد میشه ؟

پاسخ :

فکر میکنم اگه در حال حاضر سینما لازم هستید گزینه خوبی از بین فیلم های موجوده. اگه نرفتین هم شاید خیلی هم از دست نمیدین من مایل بودم کارهای پیمان معادی رو دنبال کنم راه فکریش رو ببینم و از دیدن لیلا حاتمی تو سینما کیف می کنم کلا.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان