زنان نامرئی

داشتم یه پادکست گوش میدادم به نام " زنان نامرئی" از چنل بی.

میگه که خیلی از چیزا به صورت ریز، به نفع مرداست. چیزهایی که به راحتی نمیشه فهمید.

مثلا دمای ادارات بر حسب سرمای بدن مردا تنظیم میشه و واسه همینه که خانما اغلب سردشونه!

کمربند ایمنی بدون در نظر گرفتن فرم سینه زنان ساخته شده.

خیلی از راه های ارتباطی، مدل پارکینگها حتی شهرک سازی ها بدون این نقش و کارهای زنان طرح ریزی شده...

علت هم پدرکشتگی نیست

صرفا اونایی که اون بالا تصمیم گیرنده بودن عمدتا خودشون مرد هستن و متوجه تفاوتها نیستن.

خلاصه کتابش پر این مثالهاست و خب میدونین دیگه جا افتادن یه موضوع با مثالهای بیشتر خیلی توفیر داره. این طور نیست اصل مطلب صرفا همین باشه. خودتون تجربه اش کنید.

البته من خیلی انتخابی تصمیم میگیرم چه پادکستی گوش بدم و اگه کتابی معرفی کنه در صورت علاقه یا نیاز پی میگیرم.

در صورت عدم نیاز به اطلاعات کلی بسنده میکنم.

۰ ۱

نفس عمیق!

داشتم کارهای نوشتنمو پیش میبردم که یهو اتفاقی که افتاد دستم خورد و با پسری که مدتیه مجازی حرف میزنم اولین بار تماس تصویری برقرار کردم. در حالیکه رو زمین اتاقم لم داده بودم و پشتم از این پشتی قدیمیا بود و دورم سیم شارژر و ظرف غذا. با تیشرت و موهای افشون. وای وای وای:))

منی که عمرا راضی نمیشدم دوباره تماس گرفتم و این بار چقد قشنگ نگاهم میکرد. یه کم حرف زدیم که البته طبق معمول اون حرف میزد من گوش میدادم.

بعد زودتر قطع کردیم.

بعد منتظر بودم پیام بده میترسیدم از عکسهام زشت تر باشم یا بدتر از اون خسته کننده به نظر بیام. احتمال میدادم این حس متقابله پس صبر کردم. چه خوب که صبر کردم.

۰ ۱

پومودورو

بین همه چیزهایی که برای روش مطالعه کردن جلوگیری از تنبلی و پیشروی بهتر خوندم بهترینشون روش پومودورو بود.

این روش اینطوریه که شما وقت خودتون رو به دوره های 25 دقیقه ای تقسیم میکنید و بینش 5 دقیقه استراحت میکنید.

چرا 25 دقیقه؟

چون بهترین بازده همین 25 دقیقه اول هست و بعد از اون خسته کننده میشه.

آیا میزان مطاله تون صفره؟ با واحدهای پومودورویی شروع کنید.

 

 

برای بهتر کردنش یه هدف کیفی هم بزارین. مثلا امروز تا ساعت فلان این بخش از کار رو تموم میکنم.

اوکیه؟ خب من برم بقیه کوه بلند پایان نامه کوچولومو بنویسم. :))

۱ ۱

آب خوش

دیدید بعضی وقتا که همه چیز آروم و خوبه همش استرس داری که یه چیزی خرابش کنه؟ منم همینطور. منم همینطور. میترسم استاد پیام بده کل فایل رو ازم بخواد ماشین رو بدزدن دوباره زمین بخورم و... همینطور سناریو پشت سناریو. 

بالاخره بعد از دو سال دوندگی و کار کردن، روتین آروم نوشتن پایان نامه و ورزش رو دارم پیش میبرم. یه جور مینی بازنشستگی شیرین. البته پایان نامه داره همچنان پالس استرس ساطع میکنه اما من آرومم. تا زمانی که استاد راهنما دور و برم نیست و اخر شهریور نشده ارومم. این یک دم غنیمت شماریم دیگه نه؟

۲ ۳

هنر عشق ورزیدن

دارم کتابی میخونم به عنوان هنر عشق ورزیدن.

اینجوری شروع میشه که همه حیوانات در طبیعت نشانه هایی از عشق و دوست داشتن دارن و انسان هم درست همینطوره. طبیعت در واقع همون بهشت دست نخورده ای ست  که انسان از وقتی که از اون جدا افتاد در عشق هم دچار فقدان شد. فقدان و ابهامی که سعی شده با قوه عقل یه جورایی جبران بشه.

 

سوالی که من از شما دارم اینه

اگر در زندگی تون عشق بخواین چه جوری برای اون آماده میشین؟

کتاب اشاره های جالبی داره به این که ما پیدا کردن عشق رو با مردم پسند بودن اشتباه میگیریم. حنی با جاذبه های جنسی. حتی شده عاشق شدن رو مثل یه جور مبادله و داد و ستد مبینیم. مثلا چیزی برای عرضه باید داشت. هیکل مناسب صورت زیبا ثروت فراوان قدرت بدنی و ...

این ارزش ها حتی بسته به این که کی کجا به دنیا بیاین ممکنه عوض بشه مثلا دهه های 1920 زنانی در مرکز توجه بودن که سیگار میکشیدن. در صورتی که در سال های اخیر اونهایی که سازگاری بیشتری با زندگی دارند برای پیدا کردن عشق شانس بیشتری دارند..

کتاب قدیمیه و از کتابخونه گرفتم. یه نفر  قبلا با مداد جاهای قشنکشو علامت زده.

۰ ۱

بطری آب

اومدم اینجا و دلم میخواد چیزی بنویسم. آزمون استخدامی رو خوب دادم. سوالات عمومی که همش دینی حکومتی بود رو اصلا بلد نبودم. به جاش هوش و توانمندی ذهنی رو فکر کنم 100 بزنم که میتونن همدیگه رو بشورند.

یه استراحت درست و حسابی کردم و حالا باید برگردم به ماراتن پایان‌نامه که به پایان برسونم.

دیت مجازی هم یه خرده رمز گشایی کرد از خودش که تصمیم گرفتم فعلا ادامه بدم. اون هم تهران مشغول ریوایز مقاله‌اش هست و شدیدا در حال ریاضت و پول جمع کردن برای پست داک و مهاجرت. 

من هم بیرون که هستم دیگه دلم نمیخواد چیزی بخرم. حتی یه بطری آب.

۰ ۰

سره از ناسره

دارم به اصرار خانواده برای آزمون استخدامی دبیری میخونم.

معلمی خوبه. بودن تو ایران هم خوبه. اما در این وضع فعلی؟ واقعا در این وضع فعلی؟ بیزارم از سیستم آموزشی فعلی و به طور کلی کار دولتی اینجا و پایین آوردن استانداردهای حقوقی مادی و معنویت. بهش که فکر میکنم حالم ناجور میشه.. این بار میدونم این کار برای من مناسب نیست فقط نمیدونم آیا قراره مسیر آرزوهام از این دالان تاریک هم بگذره یا نه؟ واقعا نمیدونم این از اشتباهات زندگیمه یا از سختی‌ها و کج مسیری‌ها که در نهایت منو به هدف اصلیم نزدیک میکنه. از طرفی خانواده خیلی مایله و یه جورایی با قبولیم نفس راحت میکشه. از طرف دیگه من؟ من از وابستگی مالی خسته شدم. واقعا نزدیک تسلیم شدن هستم. کسی نیست که منو درک کنه. تا یه هفته حالم ناجوره. هر سال مثل یه سونامی رو سر من خراب میشه این استرس و انتخاب مسیر. تو این وانفسای بیکاری تعداد معلم مورد نیاز هم زیاده. یه جورایی اگه نخوام باید سر جلسه عملا سوالا رو سفید بزارم. آیا این ناشکریه؟ کله خرابیه؟ یا دقیقا تصمیم درست و مناسب منه که سفید بزارم؟ عملا تو انتخابها تنها هستم. همیشه.

۲ ۳
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان