اثر هنری

همین امروز مدادو بگیرید دستتون و پای بهترین اثر هنری خودتونو به دنیا باز کنید مهم نیست چی ولی همین امروز برید بزنید رو شونه ی اون که هییچ نمیدونه دوستش دارید. همین امروز بهترین لباستان را به تن کنید و روی تخت دراز بکشید و آرام آرام باخ گوش دهید یا علی زند وکیلی یا زیر لب بهترین اثر هنری هرگز شنیده نشده ی خودتونو مهم نیست چی ولی بزنید به خیابان و از قصد روی چاله های پرآب پیاده رو ها پا بزارین. کتاب رو باز کنید و تا آخر جایی که باید یک نفس بخوانید. همین الان برید جلوی آینه و تو چشماتون نگاه کنید و سعی کنید غمگین نشید و امروز رو درخور اون یک نفر درونتون که هیچکس ندیده بسازید.

۵ ۳

لفت د گروپ؟

استین هایم را هر چند نه چندان جدی، اما بالا زده ام که به گروه کتابخوانی  یکی از بچه های کلاس کمک کنم. کمک کردن یعنی نظر دادن در گروه تلگرام و شرکت کردن در جلساتش و خواستن از بقیه که پاشید بیاید. این ها را گفتم که بگویم سر انتخاب موضوع کتاب، بیشتر به کتابهای روانشناسی اشاره میکنند.  احتمالا یک بار قرار بود اینجا برایتان بگویم که تقریبا هر زمان که احساس شکست و ناتوانی داشتم بازشان کردم که همیشه تغییرهای اساسی درونی ام از دل رمانها و داستانها امده اند.  که شاید این ده سال ده سال قصه و افسانه و داستان و رمان باشد برایم و ده سال های بعدی چیزهای دیگر و ده سال اخر هم که خب با این که معلوم نیست کدام سالها باشد بدون شوخی سال های خواندن برای موفقیت نیست..

۳ ۱

بازگشت به زندگی با ف. تبلت جان.

بعد از چند ماه تبلت جان درست شدند و تصمیم گرفتن به زندگی با موجودی مثل من برگردن. کلی دست و خوشحالی و خدایا دیگه ازش استفاده بد نمیکنم و اینا که یهو دیدم پترن میخواد.

پترن هایی که برام آشنا بودنو زدم و احساس میکردم هر کدوم مربوط به چه سال و دوره ای بودن و نزدیکترینش چی بود! و هیچ نشد. دوباره پوکر شدم.

بعد موضوع رو خیلی رندوم بهش گفتم و خیلی کیف کردم که او پترنو با این همه مشغله ای که داشت و این همه مدتی که گذشته بود و تازه این همه که کمتر از من کار کرده بود یاد داشت!

جیغ زدم 

ازحافظه ی خودش کلی کیف کرد. من هم.


*حالا دارم فنتستیک بیستس اند ور تو فایند دم که امریکاییه میبینم^^

۲ ۰

434th آدمها و اسانسورها

بچه ها میگن یه بار تو راه کلاس با بقیه سوار آسانسور نشده چون ظاهرا گفته یاد فیلمهای پورن میفته و تو خلوت نمتونه!! ولی بعد احتمالا مشکل گرانشی داشته همیشه و میترسیده از اسانسور و این جور چیزا و یه چیزی پرونده!

۳ ۳

چه اهمیتی دارد

ساعت نزدیک دو،

گرسنگی در سایت

خسته از پیدا کردن منشا حیات..

۲

غریبه ای که تو شادی ها هم شریک میشد

مثل اون غریبه ای که تو محوطه پشتی دانشگاه از کنار ما رد شد و به برف پرتاب کردن سین به سمت من لبخند میزد و ذوق داشت و ارام و موقر رد شد، میتونید به ادمای اطرافتون انرژی بدین.

* البته میتونین هم مثل ما جلف و سرکش باشین و با سر و صدا وسط گود برای خودتان کار کنید.
۴ ۳

429th

الان دیدم یادم اومد تابستون با کلی اعتماد به نفس قرار گذاشته بودم اسم بعضی ملکولهای بیوشیمیایی رو حفظ کنم و شاخ بشکنم. حالا بعد یک ترم میبینم کل کلاس جزئیات ساختار هر کدومو بلدیم!

۳ ۳
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان