آنچه در توان داشته ام

برادر دوم من کم‌حرف ترین عضو خانواده‌ست. صبحی که او از رختخواب جمله ای بگوید، آن جمله، حتما خبر وحشتناکی است. "شهادت سردار سلیمانی" جمله او در آن صبح جمعه بود. بعد از صبحانه ام در یک روز تعطیل که باید خودم را به کلاس آزمایشگاهم میرساندم، حتی فرصت نداشتم از این خبر بهت زده بشم. دیرم شده بود و باید زود راه میافتادم. توی راه رادیو و اینترنت را نگاه میکردم و هر از گاهی غبار اضطراب و افسوس و ابهام!

رسیدم آزمایشگاه در حالی که در اخرین طبقه دانشگاه و از پشت بام مشغول نگاه کردن شهر خاکستری با دودهایی که از دودکش ها بلند میشد بودم، هیچکس دیگری نبود و همه تاخیر کرده بودند.

مدتی‌ست صبح ها خبرها را قبل یا بعد صبحانه چک می کنم و بعد لباس می پوشم. نمی دونم تا کجا این حالت ادامه داره. یا این که جنگ میشه و اینترنت و دانشگاهی برای رفتن نیست یا جنگ برای همیشه از ذهن مضطرب ما پاک میشه و میشیم مثل مردم کشورهای امن.

 

پاستور چیز جالبی میگه که همیشه توی ذهنم هست و بهم آرامش میده:

در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر ملتی پیش می آید شما را به یاس و نا امیدی بکشاند.


در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها و کتابخانه هایتان زندگی کنید.

نخست از خود بپرسید: "من برای یادگیری خود چه کرده ام؟"
سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید: "من برای کشورم چه کرده ام؟"
و این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که: "شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید."

اما صرفه نظر از هر پاداشی که زندگی به تلاش هایمان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه مرگ فرا می رسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم:
«من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام»

 

۰ ۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان