کار سخت، تغار بستنی و ما چند نفر.

تو هفته ای که گذشت سخت ترین کاری که دو سال براش جوش میزدم رو انجام دادم. در حالی که روز قبلش از پله ها افتاده بودم و پشتم کبود شده بود و همه میگفتن برو عکس بگیر و هوا انقد آلوده بود که قشنگ حس چرنوبیل میداد. و چه صحنه سازی بود برای کار مهمی که بالاخره داشتم انجام میدادم! اخرین کار پایان نامه ام. همین طور بعدش به عنوان جایزه رفتم بستنی فروشی که همیشه میخواستم برم.

اندازه یه تغار بستنی سفارش دادم. خانم صندوق دار قشنگ فکر کرد چند نفریم. ولی ما یک نفر بودیم. من و منطقم و ترسم و شجاعتم.

۰ ۱

دوست باش اوکیه.

مورد آشنایی اشاره دارن در شناخت آدم ها دیرگیر هستن. من کلی کلی مثال نقض و مثال تاییدی براش دارم. واقعا خسته شدم. بدون بررسی میبرمش تو استخر آدم هایی که باهاشون دوستم ولی بهشون نزدیک نیستم. چاره ای ندارم. این آدم با این که نزدیک چهل سالشه زوده براش رابطه و تعهد.

۱ ۰

مختصر از امروز

چند تا نکته میگم و میرم چون خیلی کار دارم.

وقتی با یه نفر در حال اشنا شدنی تازه میفهمی یه نفر چه قدر به پدر مادر و خانواده وابسته هست. میتونه اون ادم وابسته خود تو باشی. چرا وقتی میپرسه از خودت بگو شروع میکنی از خونه و خونوداه ات میگی. انقد ارزش خانوداه در بعضی از ما برجسته شده که خودمون رو فراموش کردیم. نمیدونم درست فکر میکنم یا نه اما داشتن شخصیت مستقل همراه با روابط معمولی با خانواده خیلی بهتر از حمایت و توجه افراطی و مریض گونه از همدیگه هست. فکر کنم. هر چند سخته که از این سد وابستگی عبور کنیم.

 

آدمی که باهاش اشنا میشی - حتی مجازی - همون دقیقه های اول مشکلات اساسیش در رابطه با تو رو بروز میده. فقط ممکنه سالها طول بکشه تا تو بتونی بپذیری.

 

مهمونی ها رو قبول میکنم و استرس میگیرم. امشب هم مهمونیم و استرس دارم. زیادی ضداجتماعیم و هی خودمو تو استخر آدم ها میندازم که عادی بشه برام. (عادی میشه دیگه. آره؟)

 

اوضاع خونه اروم نیست ولی من میخوام به خودم برسم و برم مهمونی. چون حس میکنم همیشه همه چی عالی عادی نیست و همیشه هم همه چیز دست من نیست. پس روزمو برای مهمونی اماده میکنم.

 

صبح نمیدونم چه فعل و انفعالاتی در من اتفاق افتاد که پاشدم شروع کردم فایل ارائه دفاعمو درست کنم. کار خوبی بود. باعث شد حس کنم به دفاع نزدیکم. 

 

برای مهمونی وقت ندارم دوش ناخن مسواک شیو آرایش و.... این هم مضطربم میکنه.

 

از فردا میرم باشگاه و باید هزینه کنم که در این اوضاع اقتصادیم کار صحیحی نیست. اما میرم. خدا کریمه و تناسب اندام مهم. فقط کافیه این یه ماه پول به غذا و نوشیدنی ندم و از خونه ببرم یا نهایتا گرسنگی بکشم.

 

برای حسن ختام این جا میگم میخوام آشنایی رو قطع کنم. به نظرم این آدم مشکلات عدیده داره و داره منو بازی میده. شاید هم مشکلات عدیده نداره صرفا از من خوشش نیومده. در هر صورت باید پیش دستی کنم. همیشه بهتره که من انتخاب کنم. بهتره دیگه اره؟

۱ ۱

مورد

در مقابل مورد جدید که باهاش آشنا شدم احساس گیجی میکنم. انگار بلند شدم راه برم اما تلو تلو میخورم. این رو فهمیده؟ نمیدونم. اگه تو نت دیده باشید صحبت در مورد روانشناسی دارک و تکنیک های وابسته کردن طرف مقابل خیلی معروف شده(دیدید دیگه؟) شاید این مورد هم از همین قبیل کارها با من میکنه. گاهی هست گاهی نه. گاهی گرم گاهی سرد. این رفتارها رو خود من هم قبلا ناخواسته داشتم. فکر میکنم در عین جذابیتش سالم و پایدار نیست بنابراین آگاهانه سعی میکنم کمتر استفاده کنم. تا جایی که دست خودمه. میتونم بگم در حال حاضر در مقابل این آدم هیچ دارک نیستم. کاملا شفاف، مشتاق، بالغ، صبور، مسئول و هر چیز خوب و سالمی که تصور کنید هستم.

۱ ۰

بهتر بودن

هیچ چیز بهتر از این نیست شاگردهای قبلیت بهت پیام بدن و بگن شما از استاد الانمون خیلی بهتر بودید.

۳ ۱

mindset

دارم کتاب طرز فکر از کارل دوک رو میخونم. در مورد تفاوت دو نوع طرز فکر اصلی آدم‌ها (ثابت و رشد) صحبت میکنه. ده صفحه خودندم و خیلی توجهم رو جلب نکرده. نمیدونم 290 صفحه بعدی رو میخونم یا نه. قصد دارم یه کم دیگه ادامه بدم و بعد تصمیم بگیرم چون ورق میزدم پر داستان ریزه بود و البته کتاب خوش دستی هم هست! نکته ساده اما جالبی که وجود داره اینه که طرز فکر ما میتونه ترکیبی از هر دو حالت ثابت و رشدی باشه. میتونه موضوع به موضوع فرق کنه و این خودش بینهایت حالت فکری درست میکنه. مثل یه طیف گسترده که ما هر کدوم یه جاش هستیم. بعضی از هم دوریم. بعضی به هم نزدیک.

امروز کتاب قبلی که مدتها تو دست و پای منو و ن بود رو از قفسه در اوردم بهش نشون دادم و گفتم راستی ن! این تموم شد. میخوام بچه یاد بگیره کارها بالاخره تموم میشن و اگه زحمت پیش بردنشون رو بکشیم حس خوبش تا مدتها (اگه نگیم همیشه) هست. البته یکی هم باید اینا رو به خودم آموزش بده.

 

پ.ن. ن همان خواهرزاده 6 ساله‌ام

۰ ۱

سراسری. چه کلمه عجیبی!

بعد از مدتها امروز تعطیلم و دانشگاه نمیرم. علت؟ برگزاری کنکور سراسری. یعنی این روز تنها تعطیلی منه. اون هم اجباری. 9 سال گذشته از کنکور خودم. حالا دوستایی دارم که مراقب ازمون میشن.

۱ ۳

موجودات عجیب

تمام روز منتظر بودم پیام بده و حالا که پیام داده بدون جواب دادن اومدم سراغ کارهام. این چیه؟

۳ ۳

دیت آن باشد اندر...

از خوبی‌های دیت با آدم‌های صاحب نظر اینه که برای این که تو هم بتونی خوب حرف بزنی نیاز به مطالعه داری.

۲ ۱

چشم تنها

دیروز تو چشم پزشکی هر کی تنها بود نمیتونست قطره چشم رو درست بریزه. ولی ریختن همه به هر حال.

۲ ۳
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان