یک روز سرد غیربرفی در خانه

ورزش کردم. چای لاغری خوردم با نون و کباب. به مامان عکس‌ ژاکت‌های اورسایز را نشان دادم. برای کبوترها از گندم‌های خرد شده‌ی کهنه پاشوندم و مدام روی چیزهایی که می‌دیدم یا فکر میکردم سرپوش گذاشتم.

نور‌ها آرام آرام جان ‌می‌گیرند

برای بیشتر چیز‌های دنیا مرز مشخصی وجود ندارد آن کسی که عکاس حرفه‌ای شد خودش نمی‌داند درست در کدام قسمت مسیر از کدام عکس کدام پروژه حرفه‌ای شد. آن کس که نویسنده سرشناسی شد نمی‌داند آن تغییر بزرگ کدام پله کدام خوانش  یا کدام نوشته است. آن که سر بالا کرد و خودش را در مقابل چشمان مشتاق هزاران دانش‌جو دید هیچ نفهمید از کدام روز کدام مقاله کدام برنامه..
برای بیشتر چیز‌های دنیا مرزی وجود ندارد همان‌طور که آرام شب روز میشود و آرام روز شب. جای نورها‌ آرام آرام روی نقطه‌‌های کوچک از جغرافیای وجود ما، جان می‌گیرد.

...

دل‌تنگی‌هاشو با شستن حیاط هضم میکنه. حتی اگه حیاط پر از خاک و برگ و خاشاک پاییز و زمستون باشه‌. من بلد نیستم باهاش درد و دل کنم. خاک و آب و باغچه بلدن.

خطوط پیوسته ای از آغاز‌ها و پایان‌ها

به اینجای امتحان‌ها که میرسم و همشون تموم میشن، یاد اون قسمت کارتون باب‌اسفنجی میفتم که یه روز صبح آقای خرچنگ بازنشست میشه و تمام کارهایی رو که میخواسته تو بازنشستگی انجام بده،  انجام میده و در نهایت میبینه ساعت هنوز ده صبحه!

نمیدونم با این ده روز دقیقا چه کار میکنم.. دلم میخواد ورزش کنم.

امروز کلی پیاده روی کردم تا خونه و آهنگ‌های لایت گوش دادم و بعد مدت‌ها حوصله نداشتن به افتخار خودم یک رژ قرمز خریدم.


بی خوابی

بی خوابی عارضه ی عجیبیه.. یه داستان میخوندم از موراکامی که شخصیتش از یک جایی به بعد دیگه هیچوقت خوابش نمی‌‌برد.

۲ ۴
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان