This is the life we study in university

شاید اساسی ترین تفاوت من با بقیه تو همین آخرین جلسه ی کلاس جانوری امروز بود. وقتی اول سال از ساده ترین موجودات زنده که حتی نامشان را نشنیده بودیم شروع کردیم و حالا در آخرین جلسه، آخرین اسلاید عکس چند بچه کوچک و تیتر human را نشان میداد. وقتی بعد این همه پیچ و خم بیولوژی و موجودات عجیب، خودمان را دیدم دلم گرفت.

۳ ۵

فکر های او.

اون میتونست با چشمها حرفاشونو از لا به لای نقابها بخونه و هیچی نگه. فقط هرروز کمی ناپدیدتر بشه. فقط کمی کمتر اهممیت بده و هرروز  کمی کمتر حرف برای گفتن داشته باشه.

با این همه فکر میکنه مشکل از خودشه. چون انسان است و کم و کاستهایش! و او فکر میکرد خودش هم یک انسانه

۱

دوستی برای دوستی

به هر حال باید به این جنبه انسانی هم فکر کرد که دوست شدن با کسی برا خاطر جسمش و دوست شدن با کسی برا خاطر درسش هر دو "یک جور" خیانت هستند!

۸ ۵

What color will you be?

هر وقت چشمم میخوره بهشون ذهنم درگیر میشه تصور میکنم اگه الان لحظه رفتنم بود کدومشونو انتخاب میکردم؟ کدوم مدلو؟ کدوم رنگو.

خرید چمدونی که مال خودم باشه و برای رفتن به جایی، نقطه عطف بزرگیه تو زندگیم!

۵ ۱

Yeah

ولی به جاش تا دلتون بخواد آدم دیدم که ازش بدم میومد و اومده جلو و دلم خواسته هرروز بهش فکر کنم. هرروز بهشون فکر کردم.

۱ ۱

از اشتباهات بزرگان

باید اون عادتی که تا تنها میشدیم جیغ میزدیم تا بیان پیشمون بغلمون کنن ببرنو نگه میداشتیم..

۵

ده سال دیگر چقدر خطرناک‌تر هستم!!

دلم میخواد ده سال میرفتم جلو نه این که پیشرفتهارو ببینم. یا آدم های دورو برمو..با حتی وضعیت خودمو!

اصلا چشمهامو ببندید ده سال ببریدم بعدتر. فقط در جسم آن لحظه ام جا بگیرم ببینم ده سال که از حالا بگذرد چه طوری فکر میکنم. یا این یا اصلا به من چه که ده سال دیگر من چه نظراتی خواهم داشت که الان برحسب اون تصمیم بگیرم. :|


۴ ۱

اه:))

میخوام درس بخونم و جرات ندارم این موقع تو گروه سوال درسی بپرسم! هیچکس آنلاین نیست... احتمالا شب یلدای شلوغ پلوغی دارن🍻

۳ ۱

بنجامین باتن های درونم

چقد حرف تو دل منو گفت. چقد نتونستم عین اینو اینجا بنویسم.

 من نه تنها در مردم دنیا٬ که عمیقا در خودم بنجامین باتنی از خوبی ها و درستی ها پنهان کرده ام که رو به افول است.

عکس‌هاى ترور سفیر روسیه در آنکارا بیش از هر صفت دیگرى - خشونت‌بار، ترسناک، غم‌آلود یا شاید براى بعضى‌ها خوشحال‌کننده - حیرت‌انگیز است. یک اجراى شگفت‌انگیز است از آن‌چه تا به حال عادت داشتیم در فیلم‌ها یا سریال‌هاى هالیوود و شبه‌هالیوود ببینیم. مانند پلانى از یک سکانس است که اگر در فیلمى آن را مى‌دیدیم، به همدیگر مى‌گفتیم  «خب، فیلمه دیگه! اگه واقعى بود که دیگه فیلم نبود» با این تفاوت که این یکى اتفاقن فیلم نیست، عین واقعیت است.

واقعیت این است که جهان دارد روند معکوسى را طى مى‌کند. مثل مورد عجیب بنجامین باتن، انگار دارد به عقب بازمى‌گردد؛ در همه‌چیز. از ایده‌ى برابرى به برترى نژادى. از اتحاد و همبستگى به انزوا و فردگرایى. از تلرانس و چندصدایى به فناتیزم مذهبى. از شعار حقوق بشر به تقدیس پول و قدرت. و در این عقب‌گرد، انسان مقیم جهان امروز، در واقعیت خیالات خود را عملى مى‌کند: سینمایى مى‌جنگد، سینمایى حمله مى‌کند، سینمایى سر مى‌بُرد و سینمایى آدم مى‌کشد.

تارانتینو گفته بود کار من گفتن این موضوع به شما نیست که در فیلم‌هایم درباره‌ى چه چیزى می‌خواهم حرف بزنم؛ کار من پنهان کردن آن است. حالا مى‌شود گفت دنیا - دنیاى واقعى ما که در آن زندگى مى‌کنیم - بیش از هر زمان دیگرى تارانتینویى شده است. هرچند، کافى است عجیب‌ترین و غیرمحتمل‌ترین اتفاق ممکن را در ذهن خود تصور کنید: بعید نیست که سکانس بعدى فیلمِ دنیا، همان باشد!

حسین وحدانی


* سه عکس دیگر در ادامه مطلب. عکس میانی فوق العاده ست!

۴ ۲

در میان آدمها

آدم متفاوتی هست.. درس خوان و حساس و تا دلتان بخواهد خودشیرین! همیشه با خودش کتابهای قطور تکست میاره بین آزمایشها مطالعه میکنه! یا مثلا وسط کلاس میگه میخوام یه معمای جالب بگم، استاد، اگر تونستید حلش کنید! خیلی دوست داره جواب سوالهای استادو بده و خیلی رو نمره حساسه.

۷
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان