390th

همه ی آدما یه وقتایی ساکت میشن نه این که سرشون شلوغ باشه یا حرفی نداشته باشن، یا مثلا حوصله..

فقط نمیتونن چیزی بگن یا چیزی بنویسن.یه چیز بی ربط بنویسن.. 


۳

Beautiful flower🌹

We live in a free world

I whistle down the wind

Carry on smiling

And the world will smile with you

"Life is a flower

So precious in your hand

Carry on smiling

And the world will smile with you

Life is a flower |Ace of base


* کلی درس با برفی که هنوز میاد و کتابی از سلینجر که به نظر شبیه شخصیت داستانش هستم.

** کلی فکر درباره استاد جوان تو فیلم شبهای روشن

*** کلی شجاعت به مدت بیست سی روز.

۹

چون است حال ما و این حرفا..

تو هفته ای که تموم شد برای چند نفر تمام کارهای هفته بعدمان را شمردم و از تمام نشدن شماره هایم ترسیده ، هیجان زده و کمی ناامید شدم. امروز بعد از اینکه همیشه افرادی هستند که با کنسل شدن امتحانات مخالفت میکنند، مجبور هستم درس بخوانم. یعنی اگر نخوانم معدل ترم پیش میرود رو هوا و من میمانم و معدلی که دیگر با به یاد آوردنش حالم خوب نمیشود. و خوب من در درس خواندن مگر دنبال چه چیزی جز حال خوب بوده ام؟ دنبال پول. که البته همان حال خوب است بدون بار معنوی که بار مورد علاقه من است. خب این روزها که بگذرند احتمالا من به یه تصمیم جامع خواهم رسید. پول یا علاقه یا آش در هم و برهمی از هردو.
۵ ۴

کاش جایی کسی منتظرم باشد یا همین الان هم هست..

گاهی همه چیز پا به پای توهمات  آدم راه میاد. به خودم اطمینان میدادم حتی اگر آن کتاب فروش آن روزی هم باشد هیچ مهم نیست و من هر طور هست آن چیزی را که میخواهم خریداری میکنم و از آن جا بیرون می آیم.


 حضور آدمهای پیش رویم که جلوتر از من به سمت آنجا می رفتند باعث دلگرمی بود. مکان شلوغ تر از همیشه به نظر می آمد.. آرام بودم و مطمئن. رفتم جلوتر و نزدیک در دیدمش. آن داخل‌ و پشت پیشخوان با چند نفر مشغول بود. فورا مرا دید.


انگار که جا خورد.‌ انگار از آن روز که کتاب شعر خریده بودم و با او حرف زده بودم و فکر کرده بودم که چرا یه جوری است٬ منتظر مانده بود.


یه سوال مطرح بود. باید میرفتم تو؟


 این پیام ها و تماسهای فوق العاده جدی و فوری ِهرگز (تکرار میکنم هرگز) وجود نداشته که همیشه اینجور مواقع از راه میرسند و باعث میشوند فورا گوشی  را از تو کیف با جیب دربیاورم و از فشار موقعیت کم کنم، نجاتم دادند و برایم وقت خریدند تا بتوانم در آن دیوار کمی که‌ همانطور در آنجا مانده بودم و مرا از نگاه او پنهان نگه داشته بود فکر کنم.


بالاخره به طبیعی ترین شکل ممکن، که اصلا طبیعی نبود٬  از در کتابفروشی دور شدم. 


تو ایستگاه اتوبوس فکر کردم چرا همیشه به جاهایی میرم که تقریبا مطمئن باشم آدمهایش دوستم ندارند؟  چرا همیشه باید از این قضیه مطمئن بشم و گیرم که تمام  این چرندیات درست، چرا  نرفتم تو و از همه مهم تر قید آن چیز دوست داشتنی را که هیچ جای دیگر پیدا نخواهم کرد زدم.


 بعد یادم آمد در دنیا  هیچ چیزی به اندازه اعتماد به نفس، یک زن را زیبا نمیکند.

۳ ۵

Sari galin*

دامن کشان،

ساقی می خواران،

از کنار یاران،

مست و گیسو افشان،

می‌گریزد.


۴

بهترین فیلم عمرمو پیشنهاد بدید

تو کارهای امروزم قراره فیلم آخر این هفته رو هم انتخاب کنم و دنبالش بگردم.. همش دارم میزنم ۱۰۰ فیلم برتر فلان😁 شما نظری چیزی ؟!
۱۰ ۵

یه کم حرف الکی بالا آوردم

چقد بی حال و گیجم. فردا ارائه‌ دارم. انقد عقب انداختیمش که خسته شدیم. کلی امتحان هست. این وسط یه نفر هم انگار از من دلخوره! از صبح محلم نمیده. تو اتوبوس شلوغ و پر از آدم  همش خودمو محکم گرفته بودم به اون خانومه که برگه ام آر آی دستش بود نخورم. بعد فکر کرده بودم اون خانوم اون عقب چه زیباس و چه بچه‌ش خوشگل. بعد تو اون شلوغی آیا باید از اون دختر که همکلاسیمه خداحافظی کنم. چرا از اون پرسیدم کجا میره.. بی ادبی بود. بعد تر  یه جا دیگه فکر کردم راننده اتوبوس که صدامو نمیشنوه... چرا باز میگم میشه درو باز کنید. تا اطلاع ثانوی از ابر ها و آسمون عکس نمیگیرم. سر کلاس ازم درس پرسید. اونقد هیچی نگفتم که بحث عوض شد. چه جزوه شاخی داشت! پر از خط کشیدن نکات مهم و برگه های رنگی و توضیحات بیشتر اونم به انگلیسی. این اخلاق  از کجا اومد که نگاه نکردم و ازش نگرفتم. راستی گواهینامه گرفت. هیچ وقت دقیقا نفهمید چقد دعا کردم. لعنت به دانشگاهی که توش شک کنی دوست هم جنستو بغل کنی. خودشم بد واستاده بود. نمیشد دیگه. میگن من رمزی جزوه مینویسم و کسی سر در نمیاره. امروز هم مردم چه شاخن تو اینستا. من چقد شاخ نیستم تو همه چی. چقد آب و نارنگی خوردم این روزها. امروز نارنگی نخوردم. دیگه دلم نمیخواد لباس بخرم. دیگه حوصله همینقد آرایش نامرئیم رو هم ندارم. سردرد و مسمومیت از کجا اومد.  چرا کیفم سسی شد. کسی میدونه همه چیم بوی سس میده؟ چقد من همش تنهام. چرا موقع ناهار به بچه ها گفتم تو تعطیلات همش تنها بودم. چرا یکی گفت منم همین. به غیر از این که نباید میگفتم چقد خودم بودم امروز. چقد سعی کردم از وقتم استفاده کنم. چقد حالا گشنمه. چقد نمی خوام درس بخونم.
۳ ۵

The dream from secret garden***

The moon and stars above us
Will lead us to the shore
My heart will be my compass
And you will be my north
We forecast stormy weather
And pro-and-con our moves
...But what have we achieve

* این متن یه آهنگه که مخصوصا صبح ها و مخصوصا در پیاده روی ها گوش میدم. اومدم ترجمه کنم دیدم هم قشنگ نمیشه هم ممکنه رعایت امانت نکنم. :))
متن کامل و خود آهنگ را در کانال گذاشتم.

{Andrew Bannecker}

۵ ۲

چقد شاید...

امروز دوباره یا شاید برای چندمین بار به این رسیدم که یک کتاب، یک فیلم یا حتی یک عبارت کوتاه و ساده، اگر در زمان درستی به دستم میرسید و بهش توجه میکردم چه ها که نمیشد.. چقد شاید از وقتم صرفه جویی میشد و چقد شاید به خودم سخت نمیگرفتم و چقد شاید فلان و فلان و فلان. 
فیلمی که صد سال حرفش بودو دیدم و از این که اگر چهار سال پیش میدیدمش چه اتفاقهایی میافتاد دلم گرفت. 
البته بازم نمیدونم. یعنی مطمئن نیستم چقد تاثیر داشت. شاید من مصمم به اشتباه کردن بودم. ولی خب تصمیم گرفتم این روند مطالعه و فیلم دیدنو به طور مداوم داشته باشم. مثل تمرین درازنشست و شنا و یادگرفتن فرانسه که این روزها تبدیل به کارهای کوچک مثبتم شدن.

۳ ۷

بی محلی

درگیری های فکریو رها کنیم و بزاریم هر جا که میخوان بچرخن. حتی تو ذهن ما.  خواهیم دید دیگه مثل گذشته حساس نیستیم. رها کنیم همه چیزاییو که حالمونو خوب نمیکنه و توجهمونو جلب اون چیزایی کنیم که همیشه لازمن. میگن خوشبخت موندن بیشتر از هر چیزی نیاز به شجاعت داره.
۷ ۵
About me
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان